برادر شهید «حسن علی» میگوید: از کارش هم ناراحت بودم، هم خوشحال. ناراحت از این که اگر گیر بیفتد، معلوم نیست ساواک چه بلایی سرشان بیاورد، خوشحال از این که برادرم پیرو خط ولایت و رهبری انقلاب بود.
شهید «هاشمینفتچالی» از شهدای دوران دفاع مقدس در نامهاش حال و هوای جبهه را اینگونه توصیف میکند: «مانند بوی عطر ياسهایی كه از سينه اين جوانان در شب برميخيزد و بوسههای كه در سايه ربوده شده، خوشبختیهايی كه تنها خواب آلودگی شب ناظر آن بوده است، بيدار میشوند و شهيد شدن برادران و همسنگران دلپذير را در ياس تاريكی جان میگيرند.»
مادر شهید میگوید: مادر روزی میرسد که شما هم مادر شهید شوید و مردم همین حرفها را به شما میزنند. من گفتم این حرفها را نزن من طاقت ندارم، اما او میگفت: خلاصه شما هم روزی مادر شهید میشوی.
شهید «غیاث نژادفلاح» از شهدای دوران دفاع مقدس در وصیت نامهاش نوشته است:«ای یاران! مبادا در ادامهی راه شهدا و پشتیبانی از روحانیّت دست بردارید و خدایی ناکرده مانند مردم کوفه عمل کنید!؟»
شهید رحیمیخواجه پرورشیافته یک تربیت دینی بود، همواره در ادای واجبات و مستحبات اهتمامی خاص داشت و از محرمات اجتناب میکرد. با قرآن، این سرچشمه لایزال حق نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن کوشا.
شهید «محمدرضا نظری» از شهدای دوران دفاع مقدس در وصیتنامهاش نوشته است: «شما اى ملت بيدار و هوشيار ايران قدر اين رهبر، امام امت را بدانيد و از بيانات گوهربارش استفاده نماييد كه به راستى خداوند حجت بزرگ و عظيمى بهما عطا کرده است.»
در زندگینامه شهید محمدمراد عبدالملکی میخوانید: پدرش با آشفتگی از خواب بیدار شد و گفت: خواب دیدم اسیر شدم و هرچه کردم نتوانستم خودم را نجات دهم؛ خیلی نگران بود. فردای همان روز به ما خبر دادند که محمدمراد به اسارت کوملهها در آمده است.
در وصیتنامه شهید علی سعیدی ملکی آمده است: از ملت گرامی ایرن میخواهم که معلولین و مجروحین را فراموش نکنند. لحظهای از کمک کردن به حق غافل نشوید. در ادامه وصیتنامه این شهید والامقام را میخوانید.
برنامه ضیافت «سردارانِ بیپلاک» با نام «قرار دلتنگی» به همت خادمین شهدا شهرستان فردیس و با حضور خانوادههای شهدا و معرفی شهید والامقام در این فردیس برگزار میشود.