دراين مدت 37سال هيچ خبري حتي نامه یا اسمي از او به ما نرسید و با آمدن بعضي از اسرا هم اسمي از ايشان نبود. همسرم هیچ وصیت نامه ای از خود به جا نگذاشته است چون فكر نمي كرد روزي اسير شود...
...مردانه با دشمن بعثی جنگید تا اینکه بعد از رشادتها در منطقه عملیاتی« فکه » به اسارت در آمد و در زندان موصل در تاریخ بیست و سوم مهرماه 1365 ، بر اثر شکنجه به درجه رفیع شهادت نایل آمد...
یست و چهارم مردادماه سال شصت ونه عراق اعلام کرد که ما به صورت یکطرفه می خواهیم اسرا را آزاد کنیم ودلیلش هم این بود با کویت وارد جنگ شده بود و صدام یک لقمه چربتر پیدا کرده بود...من وقتی وارد خاک ایران شدم، سجده شکرکردم. هیجده سالگی رفتم و بیست و هشت سالگی برگشتم...
شبی که قرار بود فردایش آزاد شویم به اتفاق حاج محمود کشتکار، سردار مرتضی باقری، سید جمال اعتصامی، محمدرضا قربعلی و... تا صبح بیرون از آسایشگاه بیدار بودیم و آن شب اولین شبی بود که تا صبح در بیرون از آسایشگاه بسر می بردیم شبی که ستاره هایش از هر نقطه قابل رویت بود
شهید مرتضی هوشیار فرزند علیکرم ؛ در سال 1341 در خانواده ای مذهبی و متدین در روستای جتوط ( از توابع شهرستان دشتستان ) دیده به جهان گشود. شهید در مورخ 60/11/29 به جبهه حق علیه باطل اعزام و ضمن شرکت در عملیات فتح المبین ؛ در حالی که از ناحیه پا مورد اصابت نارنجک قرار گرفت ؛ در تاریخ 61/11/2 به اسارت نیروهای بعثی در آمد.
نعمت الله پولادی فرزند خضر در هفدهمین روز از بهار سال 1342 در روستای باغک قریه پرم ( از توابع شهرستان تنگستان ) چشم به جهان گشود.او در تاریخ 1367/4/4 پس از بمباران شیمیایی به اسارت نیروهای بعثی در آمد.
... با نیروهای گردان به طرف نقطه رهایی حرکت کردیم . وقتی به پل رسیدیم ، حیوانات از ترس صدای رودخانه از روی پل رد نمی شدند . امکان حمل آن همه سلاح سرد و سنگین در آن هوای سرد از طریق نیروهابه تنهایی امکان پذیر نبود . هر بار هم ده نفر بیشتر نمی توانستند از روی پل عبور کنند ، چون ظرفیت پل درهرمرحله بیش ازده نفرنبود ...
مادر شهید مدافع حرم شهید «محمود رادمهر» در پیامی به خانواده شهید «محسن حججی» نوشت: با تقدیم جان عزیزترین جگر گوشه خود بهترین نمونه و الگوی صبر و صلابت در جغرافیای انسانی هستید
این خیمههای سوزان ، شعلههایی که تا آسمان بالا رفتهاند، این اسیر دست بسته، آن جلاد خنجر به دست؛ این نگاه مطمئن و قلب آرام؛ آن چشمهای وحشی و قلب بیرحم! به تقویم که باشد این عکس ، همین ۵ روز پیش گرفته شده، جایی روی خاک سوریه.
گفتگوی اختصاصی نوید شاهد البرز با جانباز و آزاده پر افتخار«عبدالرضا لهراسبی»
تازه به اردوگاه پر ماجرای موصل (1) گذاشته بودیم. به ما می گفتند: اسرای پانصد نفری. مرداد ماه 61 بود؛ روز عید فطر و هوا هم داغ داغ. فشارهای عراقی هم مضاعف شده بود.
شهادت: 24/ تير/ 1364؛ شهيد سيروس شلفى فرزند آقائى در 5 مرداد 1345 در يكى از روستاهاى خرم آباد تنكابن به دنيا آمد. پس از گذراندن دوران تحصيلى ابتدايى به دليل كمبود امكانات و مشكلات مادى مجبور به ترك تحصيل شد
بابا جان! نامهات را خواندم و نقاشي قشنگي را هم كه كشيده بودي، خوب نگاه كردم، هم خوب گفته بودي و مادرت نوشته بود و هم نقاشي خيلي زيبايي برايم كشيده بودي، خيلي نقاشيت قشنگ بود. آفرين دختر قشنگم از اينكه جواب نامه بابات را هم باين قشنگي فرستادي، خوشحال شدم و از اينكه حمد و سوره را با دعاي فرج امام زمان ياد گرفتي، خيلي خوشحال شدم...
شهيد نورالله شاقلاني لور در کار عکاسي در جبهه نيز علاقه اي خاص داشت يکبار به مدت 15روز اسير و مکراتها بود و پس فرار کرد و پيرزني پناه برد و پيرزن او را در ميان پشم هاي چيده شده گوسفندان پنهان نمود و با لباس کردي فراريش داد و سر انجام در تاريخ 61/4/4در جنوب کشور و در منطقه جفير شر بت شهادت نوشيد.
در دوران طلایی اسارت رزمندگان آزاده ایرانی در سخت ترین شرایط جوی و روحی روانی ماه رمضان روزه می گرفتند و بخش مهمی از خاطراتشان در این ایام مبارک شکل گرفته است.
معصومه آباد یکی از دختران دانش آموز بود که سال و چند ماه اسارت او در زندان ها و بازداشتگاه های عراق خود حکایتی است غم بار ولی خواندنی، حکایت زندگی، پیش روی دشمنی که نشسته است تا شکست نتو را ببیند. خاطره ای از دوران اسارت ش را با هم می خوانیم.