کتاب «صالح» سیری در زندگی سردار شهید رمضان احمدی سرباز سپاه اسلام می باشد که به قلم جواد بهبودزاده به نگارش در آمده است. نوید شاهد یزد تیزر معرفی این کتاب را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۴۹۶۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۴
گفتوگو با محمد مریوانی به بهانه انتشار کتاب «زندگی و زمانه غلامعلی بایندُر»
نویسنده کتاب «زندگی و زمانه غلامعلی بایندُر» با اشاره به اینکه توجه شایسته به ایثارگران در مقاطع مختلف ضروری است، اظهار کرد: با شناختی که از شخصیت شهید دریادار «غلامعلی بایندُر» پیدا کردم، شیفته ایثارگریهای او شدم.
کد خبر: ۵۴۹۶۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۶
کتاب «زخم هایی که نشمرده ایم» شامل شصت و یک شعر كوتاه با موضوع «جانباز در شعر استان ایلام»است که توسط محمدرضا رستم پور گردآوری و توسط نشر شاهد به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۵۴۹۶۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۳
به کوشش انتشارات «27 بعثت»
کتاب «پروانهای که نخل شد» به کوشش انتشارات «27 بعثت» روایتگر زندگی شهید «عباس شعف» فرمانده گردان «میثم تمار» لشکر 27 محمد رسول الله (ص) منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۹۶۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۳
به کوشش انتشارات «راه یار»
کتاب «علمگردانی برای علمدار»؛ خاطرات مردم استان «خراسان شمالی» از ایام شهادت حاج «قاسم سلیمانی» به قلم «سحر خوشگفتار صومعهسرائی» و از سوی انتشارات «راه یار» منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۹۵۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۲
نویسنده کتاب «حوض خون» در گفتوگو با نوید شاهد تاکید کرد
فاطمه سادات میرعالی میگوید: سازمانها و نهادهای فرهنگی میتوانند با بهرهمندی از ظرفیت رسانهها از تولید کتاب های فاخر و هنرمندانی که دغدغه تولید کتاب در حوزه ایثار و شهادت را دارند حمایت کنند.
کد خبر: ۵۴۹۵۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۲
به کوشش انتشارات «روایت فتح»
کتاب «بخور نخور» نوشته «محمدحسنزاده» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۹۵۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۲
آیین رونمایی از کتاب های «مَلِکِ صبر» روایت زندگی حاج محمد و حاجیه خانم ماه بیگم ضیایی پدر و مادر شهدای سرافراز ضیایی و «فریاد خاک» روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی برگزار شد.
کد خبر: ۵۴۹۵۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۱
آیین رونمایی از کتاب «الگوی مدیریت جهادی سردار شهید حسن شاطری» در سمنان برگزار شد.
کد خبر: ۵۴۹۴۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰
در قسمتی از کتاب «پرواز تا بینهایت» که گذری خاطرات شهید عباس بابایی است، میخوانید: «در آن شرایط از برخورد خشک شهید بابایی ناراحت شدم؛ ولی قدری که اندیشیدم؛ بر بزرگی و تقوای او آفرین گفتم، چرا که حاضر نشد حتی در مورد دوست صمیمیاش هم از اموال بیتالمال کمترین گذشتی را بنماید ...»
کد خبر: ۵۴۹۴۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰
«بعد از پیروزی انقلاب بین بچههای انقلابی در شهر صنعتی اراک مقداری اختلاف پیش آمده بود، برای همین خاطر شهید حقشناس انجمن اسلامی شرکت خانهسازی سکایی را با همراهی و همکاری دوستانش به راه انداخت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مصطفی حقشناس» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۹۴۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: فرمانده دستم را گرفت و گفت: بیا بریم توپخانه 130 میلیمتری عراق رو هم ببین. بستان، شمال و جنوب منطقه ی عملیات عراق را به هم پیوند میداد. در واقع دو راهی بین نیروهای دشمن در شمال و جنوب منطقه بود. انبار مهمات و آذوقه ی عراق در این منطقه قرار داشت. هنگامی که به عراقی ها حمله کردیم یک لشکر بودیم، امّا توانستیم بر آنها پیروز شویم.
کد خبر: ۵۴۹۴۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۵
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: گلوله را به یکی از سنگرها که جلوش پر از سرباز بود، شلیک کردم. به نظرم سنگر فرماندهی بود. گلوله به سنگر خورد. چند سرباز آتش گرفتند و فرار کردند. فرمانده بیسیم زد و دستور داد تا دشمن دیده نشده تیراندازی نکنیم و گلوله ها را برای پاتک عراق نگهداریم. گفتند عراقیها عقب نشینی کردند.
کد خبر: ۵۴۹۴۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۰
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: سرهنگ هوشنگ بهرامی دستش را زیر نمنم باران گرفت و گفت: امشب دست یاری خدا با ماست. فرمانده نیرو، جناب سرهنگ صیادشیرازی و فرمانده سپاه، برادر محسن رضایی روی این طرح کار کردن. فرمانده لشکر، جناب سرهنگ نیاکی و برادران سپاه، غلامعلی رشید و حسن باقری منطقه رو شناسایی کردن. همه چیز برای فتح منطقه آماده است.
کد خبر: ۵۴۹۴۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۷
محمد علی عرفانی در کتاب «روی جادههای رملی» روایت میکند: پور اسماعیل به سمت خاکریز عراقیها نگاه کرد. موهایش توی باد تکان خورد. با عصبانیت گفت: هر طور شده این تانک آدمخوار رو میزنم. دو روز بعد، هنگام ظهر از پاسگاه فرماندهی رسیدم. بچّهها خبر دادند پوراسماعیل تانک تی 72 را زده است. سراسیمه به دیدن پوراسماعیل رفتم. آن روز هوا آرام و آفتابی بود. نزدیک سنگر پوراسماعیل رسیدم از دور دوان دوان به سمتم آمد.
کد خبر: ۵۴۹۴۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۳
محمد علی عرفانی در کتاب «روی جادههای رملی» روایت میکند: برانکارد را آوردم. فیض اله را داخل آن گذاشتیم و توی نفربر بردیم. فیض الله از درد می نالید. چند نفری برانکارد را بلند کردیم، چون وزنش زیاد بود. داخل نفربر گذاشتیم. راننده ی نفربر حرکت کرد و ما هم سر پستمان رفتیم. همان تانک، از پشت به سمت نفربر شلیک کرد. فیض الله داخل نفربر شهید شد.
کد خبر: ۵۴۹۴۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۸
محمد علی عرفانی در کتاب «روی جادههای رملی» روایت میکند: شاخه ی درخت را به سمت ساکها گرفتم. نوک شاخه به بند یکی از ساکها گیر کرد. شاخه را بالا گرفتم. ساک کمی از زمین فاصله گرفت و به یکی از شترها خورد. شتر ترسید. نعره کشید و دستم را گاز گرفت.
کد خبر: ۵۴۹۴۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰
مصطفی احدی برادر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: پسر عمه ام ماجرا را اینطور تعریف کرد که چهطور یکی از خروسهای ننه را قایمکی دزدیده و با بچّههای روستا کباب کردهاند. گفت: «ولی بعدش رفتیم و ازش حلالیت گرفتیم. خواستیم پولشو حساب کنیم که نذاشت و گفت: «صدقهی سلامتی شما.»
کد خبر: ۵۴۹۴۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۹
منیره قریشی مادر شهید حمید احدی در کتاب «چشمهایش میخندید» میگوید: انگشت اشارهی دست راست و ران پای چپش ترکش خورده بود. زخمش عمیق بود و به زحمت راه میرفت. امّا اصرار داشت وانمود کند، حالش خوب است و درد ندارد. دلش نمیخواست کسی از زخمی شدن او باخبر شود.
کد خبر: ۵۴۹۴۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۳
گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: حمید که از در وارد شد، من و مامان از خوشحالی گریه کردیم. بعد از شایعهی شهادتش، باور نمیکردم دوباره او را ببینم. دستش باندپیچی شده بود و پایش میلنگید.
کد خبر: ۵۴۹۴۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰