شهيد محمدرضا رضوی فرد پانزده ساله بود که به جبهه رفت. او در وصیت نامه خود می نویسد: اگر من شهيد شدم سراسر كوچه را چراغان كنيد و پرچم سبز را در كوچه بزنيد چون كه مى خواهم عزايم به عروسى تبديل شود.
شهيد محمدرضا رضوی فرد در وصیت خود می نویسد: مال دنيا را آخر كار بايد گذاشت و رفت پس چرا انسان آن را در راه خدا انفاق نكند؟! اگر بايد اين بدنهاى ما آخر كار بميرد پس چرا در راه خدا با خمپاره و قطعه قطعه نشود.
شهيد "عادل بازيار" در وصیت خود می نویسد: از کليه برادران که توان رزم دارند خصوصاً از خانواده خودم مي خواهم که اسلحه از دست افتاده من نگذارند بر زمين بماند و به دست دشمنان برسد و تا آخرين قطره خون از اين مملکت اسلامي محافظت کنيد.
شهيد "عبدالمحمد اکبری باصری" در یکم فروردین ماه 1348 در روستای تيميارت از توابع شهرستان اصفهان در خانواده ای مذهبی ديده به جهان گشود و در آبان سال 1366 به شهادت رسید.
شهيد "عبدالمحمد اکبری باصری" در یکی از روستاهای اصفهان به دنیا آمد و پس از مدتی در روستای شهید آباد فارس مستقر شدند. پدر عبدالمحمد در خاطره ای می گوید: خانه را برای عروسش آماده می کردم که خبر شهادتش را شنیدم.
شهيد مرتضي جاويدي در 22 تير سال 1337 در روستاي جليان فسا دیده به جهان گشود. وی پس از مبارزات و مجاهدات خستگي ناپذير در عمليات کربلاي 5 با سمت فرماندهی گردان فجر در 7 بهمن سال 1365 پس از روزها تلاش و جهاد به شهادت رسيد. ویژه نامه اینترنتی این شهید بزرگوار شامل منتخب مطالب پربیننده (زندگی نامه، صوت، خاطره و ...) در سایت نوید شاهد تقدیم علاقمندان می گردد.
در این قسمت از خاکریز خاطره همسر شهید عبدالرضا مصلي نژاد می گوید: سال 62 بود می خواست بره جبهه. دیدم پسر 4 سالش رو داره آماده می کنه. گفتم این چه کاریه؟ جبهه که جای بچه 4 ساله نیست! خندید اما جدی گفت...
شهید "مقصود صالحی" در وصیت نامه خود می نویسد: لحظاتي که آرزويش را داشتم فرا رسيد توصيف اين لحظات بوسيله نوشتن محال است لشکر امام زمان آماده حمله است به همه دنيا بگوئيد که جمهوري اسلامي تنها کشوري است که مي تواند در مدت يک ماه چنين لشکر عظيمي تشکيل دهد لشکري با روحيه پولادين همه آماده شهادت.
شهید مقصود صالحی در خرداد سال 1346 در ایزدخواست به دنیا آمد او در قسمتی از وصیت خود می نویسد: اين پيام مرا به همه برسانيد مخصوصاً به برادران بسيج در پايگاه به همه بگوئيد که من با چشم باز و درک مفهوم شهادت به استقبال شهادت رفتم.
شهيد جعفر کاظمی در وصیت نامه ی خود می نویسد: و حال سخني هم به برادرانم دارم و آن اينست كه نميدانم با چه زباني از شما تشكر كنم كه اينطور مرا پرورش و تربيت كردهايد و راه حق و حقيقت را به من آموختهايد تا اينكه بتوانم در كشتي نجات بنشينم و خود را از طوفان حوادث و بلاها در امان سازم كه اجر و پاداش شماها را خداوند عنايت فرمايد.
«جعفر» عاشق شهادت بود و علاقه زيادی به جبهه رفتن داشت برادرش می گوید: آخرين باري که به مرخصي آمده بود رفتار و حرکات او کاملاً تغيير کرده بود. برخورد با دوستان و خويشان حالتي ديگر داشت...
شهید حبیب روزیطلب در دفتر خاطرات خود می نویسد: بچه ها منقلب شده بودند و چون اذان مغرب بلند شدیم من سراپا شرمگین بودم و خجالت می کشیدم تا به چشم معصوم و اشک آلود (اشک شوق) آنها نظر کنم. از خدا خواستم تا به حق خون شهدا حسین را به خواب یکی از بچه ها بفرستد.