کوهپیمایی رهبر انقلاب در ارتفاعات کرمان/ همین کوه را می رویم بالا!
شنبه, ۰۷ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۴۱
فیلمبردار که پشت رهبری حرکت می کند، لحظه ای سر می خورد و نزدیک است به زمین بیفتد. حضرت آقا بر می گردند و به مزاح به فیلم بردار می گویند: حالا مراقب خودت نیستی، مراقب آن دوربین باش!
نوید شاهد کرمان، کتاب «کریمانه» گزارش دیدارهای خانواده شهدای استان کرمان با رهبر معظم انقلاب در سال 1384 است که در سال 1395 و از سوی انتشارات صهبا، در تیراژ سه هزار نسخه روانه بازار نشر شده است.
در قسمتی از این کتاب که به ماجرای کوهپیمایی مقام معظم رهبری و همراهان ایشان در ارتفاعات صاحب الزمان کرمان پرداخته شده است، می خوانیم:
بعد از نماز صبح، می رویم دنبال مصطفی روح اللهی تا با هم به ارتفاعات صاحب الزمان برویم و روز سوم سفرمان را با کوهنوردی شروع کنیم.
مصطفی سوار می شود .بعد از سلام و احوالپرسی، همراه او به طرف کوه های کرمان حرکت می کنیم. در بین راه ،از مصطفی،سراغ کلزار شهدای کرمان را می گیریم. می گوید:
-اتفاقا گلزار شهدا و ارتفاعات صاحب الزمان دقیقا مجاور هم هستند. یعنی پایین ارتفاعات،گلزار شهدای کرمان است.
در کمتر از ده دقیقه ،به گلزار شهدا و ارتفاعات صاحب الزمان می رسیم. هوا گرگ و میش است. ماشین را در نقطه ای پارک می کنیم که مصطفی می گوید: کوهنوردی ده سال پیش حضرت آقا، درست از همین نقطه شروع شد!
از ماشین پیاده می شویم و در جاده ای آسفالته و سر بالایی، راه می افتیم. در مسیر، با دل و جان،گوش به روایتگری مصطفی روح اللهی می سپاریم:
-سال 84 ما، یعنی بچه های مسجد برخورداری ،یک گروه موتور سوار شده بودیم و دائما در شهر می گشتیم تا بلکه ماشین حضرت آقا را ببینیم و بتوانیم ایشان را زیارت کنیم.
قرار گذاشته بودیم هر کس ماشین را دید، به بقیه گروه هم خبر بدهد که آنها هم بیایند. چشممان به خیابان ها بود و دنبال کاروان اسکورت گروه حفاظت حضرت آقا می گشتیم ؛ دنبال کاروانی طولانی از ماشین های ضد گلوله و موتورهای سنگین. غافل از اینکه حضرت آقا با ماشین هایی کاملا معمولی در شهر تردد می کنند؛ این را آن شبی که حضرت آقا آمدند خانه پدر بزرگم فهمیدم!
در آن ایام، یکی از برنامه های اصلی مان، سحرخیزی و حضور در ارتفاعات صاحب الزمان بود. چون مطمئن بودیم حضرت آقا حتما یک روز صبح به کوه نوردی خواهند آمد.
چند روزی گذشت و خبری نشد. جمعه صبح ،بچه های گروه تنبلی کردند و نیامدند. می گفتند:آقا هیچ وقت صبح جمعه، که اینجا پر از جمعیت می شود، نمی آیند کوهنوردی .
راست هم می گفتند !صبح های جمعه، اینجا، هم عده ای از مردم می آیند کوهنوردی؛ و هم عده ای می آیند برای دعای ندبه و خب جایی که پر از جمعیت باشد، به لحاظ امنیتی تایید شده نیست دیگر !
خلاصه رفقا با این استدلال، جمعه را نیامدند کوه، اما من با اینکه دیشبش آقا را در خانه پدر بزرگم زیارت کرده بودم، برنامه ام را به هم نزدم و قبل از اذان صبح خودم را به اینجا رساندم. همین که رسیدم، دیدم که بله! خبرهایی هست !
سریع نمازم را کنار خیابان خواندم و با موتور کوه را طوری دور زدم که بتوانم از مسیری دیگر در وسط های راه، خودم را به آقا برسانم.
آقا مصطفی ماشاء الله برای خودش کوهنوردی ست ! ما با اینکه مستمعیم، نفسمان گرفته؛ اما مصطفی دائما دارد حرف می زند ،انگار نه انگار در مسیر سر بالایی کوه مشغول حرف زدن است !
مصطفی همین طور بدون اینکه از تک و تا بیفتد ، خاطره تعریف می کند و پیش می رود. نیم ساعتی از کوهنوردی مان که می گذرد ، مصطفی می ایستد.
فکر می کنیم خسته شده؛ اما او ایستاده تا جایی را در وسط کوه، بر روی ارتفاعات نشانمان بدهد؛ تابلویی آهنی در کمرکش کوه !
مصطفی می گوید : برویم بالا، پیش آن تابلو! تابلو داستانی دارد، آنجا که رسیدیم برایتان می گویم! تابلو در ارتفاعات خیلی بالایی نصب شده و ضمنا راه صاف و کوبیده شده هم ندارد! اصرارمان برای بالا نرفتن از سینه کش کوه مقبول آقا مصطفی نمی افتد و مجبور می شویم چهار دست و پا کوه را برویم بالا تا برسیم به تابلو.
به هر زحمتی هست، خودمان را به تابلو می رسانیم . تابلو منقوش به تصویری از مقام معظم رهبری ست که ایشان را در دل کوه نشان می دهد.
مصطفی می گوید:
-این سنگی که این تابلو روی آن نصب شده ،همین سنگی ست که حضرت آقا در این تصویر روی آن نشسته اند !
چشمانمان از تعجب گرد می شود ! به خودمان باشد ، باورمان نمی شود حضرت آقا این راه صعب العبور را آمده باشند بالا!
سید حسین می پرسد :یعنی آقا از همین راهی که ما آمدیم ، آمدند بالا و روی این سنگ نشستند؟ چرا ؟
-تازه این راه ، در طول این ده سال ، از بس که مردم آمده اند و رفته اند ، کوبیده شده . آن روزی که آقا این مسیر را آمدند بالا؛
راه تماما سنگ ریزه ای بود و ناهموار.
اما اینکه چه شد حضرت آقا این سینه کش را آمدند بالا ! ظاهرا آن روز ،وقتی ایشان به آن قسمتی که من نگهتان داشتم و تابلو را نشانتان دادم ، می رسند، همراهانشان می آیند به ایشان عرض می کنند :اگر می شود برگردیم، مردم شما را دیده اند و دارند گروه گروه می آیند به طرف شما ؛ ممکن است اوضاع از کنترل خارج شود .
اما آقا می گویند :چرا برگردیم؟
و اشاره می کنند به قله ای که دست چپشان بوده .می گویند:همین کوه را می رویم بالا!
رهبر انقلاب اشاره می کنند به قله ای که دست چپشان است و می گویند : همین کوه را می رویم بالا !
و راه خود را به طرف سینه کش کوه تغییر می دهند.
همه به دنبال ایشان می زنند به دل کوه؛ اما اکثرا افتان و خیزان از کوه بالا می آیند! رهبر انقلاب حین بالا رفتن از کوه ، با همراهانشان مزاح می کنند و به آنها روحیه می دهند !
فیلمبردار که پشت رهبری حرکت می کند ، لحظه ای سر می خورد و نزدیک است به زمین بیفتد . حضرت آقا بر می گردند و به مزاح به فیلم بردار می گویند: حالا مراقب خودت نیستی، مراقب آن دوربین باش !
رهبر انقلاب سینه کش کوه را آن قدر بالا می روند تا به یک صخره می رسند؛ صخره ای که بدون قلاب و طناب و وسایل صخره نوردی نمی شود از آن بالا رفت. همان اطراف ، قطعه سنگی پیدا می کنند و روی آن می نشینند به استراحت ،و به تماشای شهر کرمان که از این ارتفاع به خوبی نمایان است.
با نشستن آقا روی تخته سنگ، خیال برخی از همراهان جوان تر ایشان راحت می شود، آنها که کوه نوردی های مفصل ایشان را ندیده اند!
نظر شما