ماجرای خواستگاری شهید «اکبر محمدحسینی»
چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۲۲
نشستيم و در مورد شرايط عقد و ازدواج و مهريه و خريد صحبت کرديم . ناگهان چشممان به آقا داماد افتاد . بدون توجه به همهي اين حرف ها مقابل تلويزيون نشسته بود و به سخنان حضرت امام (ره) گوش سـپرده بود و با صداي بلند گريه ميکرد .
نوید شاهد کرمان، "بالاخره با اصرار و خواهش و التماس رضايت داد برايش به خواستگاري برويم . به اتفاق مادر و خواهر و برادرها شال و کلاه کرديم و راه افتاديم . خودش هم آمد . تلويزيون روشن بود . نشستيم و در مورد شرايط عقد و ازدواج و مهريه و خريد صحبت کرديم . ناگهان چشممان به آقا داماد افتاد . بدون توجه به همهي اين حرف ها مقابل تلويزيون نشسته بود و به سخنان حضرت امام (ره) گوش سـپرده بود و با صداي بلند گريه ميکرد . اصلا در عالم ديگري بود .
***چند روز از مراسم تشييع و به خاک سپاري محمود (اخلاقي) گذشته بود که اکبر به خانهي ما آمد . آمادهي سفر بود . پرسيدم : « کجا ؟! قصد مسافرت داريد ؟» گفت: «اگر خدا قبول کند، به سوي جبهه مي روم .» هنگام خداحافظي وقتي از زير قرآن مي گذشت آه کشيد . آن روز حال عجيبي داشت . به طوري که طاقت نياوردم و پرسيدم: «آيا مي خواهيد نزد محمود برويد ؟» دوباره آه کشيد و پاسخ داد: « اگر لياقت داشته باشم. ان شاءالله مي روم .» قرآن را بوسيد، آن را به دست من داد و گفت: «برايم دعا کنيد تا به محمود ملحق شوم .»
راوی: طاهره محمد حسيني
***ساعت 4 صبح عمليات آغاز شد . عراقي ها در بعضي نقاط فرار کردند، ولي در قسمت هايي از خط دست به مقاومت زدند. اکبر آرپي جي را برداشت و مرا به عنوان کمک همراهش برد . پشت سرهم آرپي جي زد . من خرج مي بستم و او مي زد . از ساعت 4 صبح تا بعد از ظهر روز بعد موشك آرپي جي شليک کرد . انگار که پشت تير بار نشسته باشد . همين طور مـوشک آرپي جي را روانهي تـانک ها و سنگـرهاي عراقي مي کرد. بعد از ظهر گوش هايم از کار افتاد ديگر نمي شنيدم. به اکبر نگاه کردم. از هر دو گوشش خون ميآمد . بعـد از عمليات با هم به بيمارستان رفتيم . دکتر ما را معاينه کرد . پردهي گوش اکبر پاره شده بود.
راوی: اکبر رشيدي
منبع: کتاب حماسه سابله
شهید علياكبر محمدحسيني/ سال 1337 در كرمان متولد شد. وی با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران، به سومار و جبهههاي جنوب رفت و در عملياتهاي ثامنالائمه و طريقالقدس شركت كرد.سرانجام علی اکبر محمدحسینی در تاريخ دوازدهم آذر ماه1360، در زير پل سابله (پل ارتباطی سوسنگرد به بستان) به شهادت رسيد.
نظر شما