خاطراتی پیرامون شهید «علی ایرانمنش»/ نمک روی زخم
يکشنبه, ۰۴ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۵۸
یک شب نیرو برای نگهبانی کم داشتیم و علی داوطلب شده که دو شیفت پشت سر هم نگهبانی بدهد و برای اینکه از خستگی دچار خواب آلودگی نشود، دست خود را بریده و نمک روی آن ریخته بود تا سوزش این بریدگی خواب را از چشمانش برباید.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، شهید «علی ایرانمنش» سال 1344 در شهر کرمان متولد شد. پس از پیروزی انقلاب و آغاز ناآرامیها در غرب کشور، در حالی که هنوز کلاس دوم راهنمایی بود، درس و مدرسه را رها کرد و به آن منطقه رفت.
علی روز جمعه 26 دیماه سال 1359 در درگیری با گروهکهای ضد انقلاب در پیرانشهر پس از اسارت و شکنجههای فراوان، به شهادت رسید.
به مناسبت درگذشت مادر شهید «علی ایرانمنش» خاطراتی از این شهید نوجوان را با هم مرور می کنیم:
سال 59 که انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی نهالی نوپا بود، دشمنی معاندان اسلام و انقلاب در گوشه گوشهی کشور عزیزمان به انحاء مختلف و دسیسهها و توطئههای گوناگون رخ مینمود. یکی از این توطئهها، غائلهی کردستان بود که از خارج از کشور هدایت میشد و با شعار «دمکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان» گروهکهای مختلفی را در این منطقه فعال کرده بود.
من به اتفاق تعدادی از خواهران برای امور فرهنگی از کرمان به منطقه اعزام شدیم. برادرانی هم از کرمان آمده بودند که علاوه بر کار فرهنگی به مقابلهی نظامی با ضد انقلاب داخلی همت داشتند. کردستان به خاطر بی توجهی رژیم منحط پهلوی با استضعاف بیشتری مواجه بود که همین امر موجب سوء استفادهی گروهکهای ضد انقلاب میشد.
یکی از این برادران بسیار بزرگوار، نوجوان 15 سالهای به نام «علی ایرانمنش» بود که حضورش به ما روحیه و انرژی میداد. علی جثهی کوچکی داشت و اسحلهای را که حمل میکرد، اندازهی قد خودش بود به طوری که با خم شدنش، اسلحه روی زمین کشیده میشد.
علیرغم سنّ و سال کمی که داشت، اما بسیار آگاه، مومن و متعصب بود. او رابط ما با برادران بود و اگر کاری داشتیم و چیزی مورد نیازمان بود، به علی میگفیتم و خودش هم تاکید میکرد که اگر کاری داشتید فقط به من خبر بدهید. همواره در برخورد با خواهران سرش پائین بود.
آقای نادری از برادران رزمندهی وقت؛ تعریف میکرد که یک شب نیرو برای نگهبانی کم داشتیم و علی داوطلب شده که دو شیفت پشت سر هم نگهبانی بدهد و برای اینکه از خستگی دچار خواب آلودگی نشود، دست خود را بریده و نمک روی آن ریخته بود تا سوزش این بریدگی خواب را از چشمانش برباید.
***شاید به جرات بتوانم بگویم یکی از دردناکترین صحنههایی که دیدهام، صحنه رویارویی با پیکر نوجوان شهید «علی ایرانمنش» بود که بسیار مرا تحت تاثیر قرار داد. وقتی جنازهی 7 شهیدی را که یکی از آنها علی بود، آوردند، به ما گفتند برایشان کفن آماده کنیم. به دیدن جنازهها رفتیم، چهرهی پاک و معصوم علی، ما را میخکوب کرد. به قدری او را شکنجه کرده و ظاهرا با قنداق تفنگ به صورت و بدنش کوبیده بودند که صورتش له و استخوانهایش شکسته شده بود. جنازه علی را که دیدم به نظرم آمد یک مرد چهل ساله را اینگونه شهید کردهاند. آن روزها همهی مسائل تحت الشعاع نحوهی شهادت علی قرار گرفته بود.
راوی: فاطمه پورجوپاری و خانم شیخ بیگ
منبع: کتاب بگو به جان امام
پایان پیام/
نظر شما