نمی خواستم برای خواننده مصیبت خوانی کنم!
دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۴۲
« احمد یوسف زاده» آزاده و نویسنده کتاب «آن بیست و سه نفر» :من نمی خواستم برای خواننده مصیبت خوانی کنم، خاطرات خنده دار هم در این کتاب کم نیست اما برای رعایت امانت و ماندگاری در تاریخ گاهی مجبور شده ام از تلخی ها هم که کم نبوده اند بنویسم.
به گزارش نوید شاهد کرمان، بیست و ششمین روز از مرداد ماه یادآور بازگشت سرافرازانه آزادگان به میهن در سال 1369 و فرصتی برای مرور رشادتهای این غیور مردان است. به مناسبت گرامیداشت سالروز ورود آزادگان به کشور سراغ « احمد یوسف زاده» آزاده سرافراز و نویسنده کتاب های «آن بیست و سه نفر» و «اردوگاه اطفال» رفتیم.
آنچه در ادامه می خوانید، بخش نخست گفتگوی نوید شاهد با احمد یوسف زاده، نویسنده دفاع مقدس و آزاده سرافراز است:
-نوید شاهد: آقای یوسفزاده لطفا بیشتر از خودتان برایمان بگویید.
من سال 1344 در روستای هور پاسفید شهرستان فاریاب استان کرمان بدنیا آمدم. در نوجوانی و در سن 16 سالگی در عملیات بیت المقدس اسیر شدم و این اسارت تا سن 25 سالگی طول کشید. در اولین روزهای آزادی درس و مشق عقب افتاده را جبران کردم و سال 71 در دانشگاه شهید باهنر کرمان در رشته ادبیات انگلیسی قبول شدم. بعد از دانشگاه کارمند استانداری کرمان شدم. ازدواج کردم و وارد عرصه مطبوعات شدم و الان 18 سال است که مدیر مسول هفته نامه محلی رودبارزمین هستم. مشغله ام نوشتن و فعالیت در عرصه فرهنگ است. الان هم در سمت مدیر کل فرهنگی و اجتماعی دانشگاه شهید باهنر کرمان مشغول خدمت هستم.
-نوید شاهد: از چه زمانی شروع به نوشتن کردید و دقیقا از چه زمانی به فکر نوشتن خاطراتتان افتادید؟
اولین بار که یک متن ادبی نوشتم سال 62 بود. آن روزها سال دوم اسارتم را در اردوگاه رمادی عراق می گذراندم. بعد از آن یکدفعه شاعر شدم( البته از نظر دوستان همبند) . با یکی از دوستان هم اسارتی به نام زید الله نوری دعوای شعری داشتیم و با هجویاتی محترمانه! فضای روحیه بخشی را سعی داشتیم برای اسرا فراهم کنیم.
اولین خاطراتم رادر حاشیه نامه هایی که از ایران برایم می آمد نوشتم. البته یک روز که عراقی ها ریختند توی آسایشگاه برای تفتیش با دست خودم بهترین خاطراتم را پاره کردم. خاطراتی از آزار و اذیت عراقی ها که اگر لو می رفتند چند روز انفرادی برایم درست می کردند.
بعد از ازادی در اولین فرصت شروع کردم به نوشتن خاطرات خودم و دوستانم که حاصل آن 7 کتاب شده است.
-نوید شاهد: الزامات این کتاب چیست، منظورم آن است که به نظر شما که یک آزاده هستید نوشتن خاطرات دوران اسارت و یا زمان جبهه چه لزومی دارد؟
یک ملت برای اینکه هویتش را داشته باشد مجبور است فراز و نشیب جامعه اش را برای تاریخ به یادگار بگذارد. جنگ تحمیلی 8 ساله یکی از اتفاقات بزرگ تاریخ ایران زمین است. نسل فعلی و نسل های آینده حتما از ما خواهند پرسید که جنگ چه بود و نقش فرزندان وطن در این جنگ ناخواسته چه بوده؟ هر کسی که یک روز هم در جنگ یا در اردوگاه های اسارت بوده باید با ثبت خاطراتش به مانایی فرهنگ دفاع ایرانیان از سرزمینشان کمک کند. این یک تکلیف ملی است. نسل های بعد از ما برای حفظ وطنشان از هجوم بیگانه به شرح جوانمردی ها و از خودگذشتگی های قهرمانانش نیاز دارد. این چیزها من را مجبور به نوشتن می کند.
-نوید شاهد: آیا بیان خاطرات آن هشت سال، به انتقال آن فرهنگی که مدام از آن صحبت میکنند به نسلی که جنگ را ندیدهاند، کمکی خواهد کرد؟
به طور یقین جوانان ما نیاز به الگو دارند. بیان خاطرات ناگفته جنگ و معرفی الگوهایی مثل شهدا جانبازان و آزادگان نسل جوان را پیش از آنکه الگوهایش را از هالیوود بگیرد متوجه قهرمانان و خودش می کند. قهرمانانی که هنوز زنده اند و نفس می کشند. این نسل نو اگر جنگ را ندیده جنگاورانش را باید ببیند. ادبیات می تواند این وظیفه را بعهده بگیرد. ادبیاتی مومنانه و فارغ از اغراق.
-نوید شاهد: برویم سراغ مطلب مهمی که در خلال مطالعه کتاب «آن بیست و سه نفر» با آن مواجه می شویم . کتاب خاطرات شما از ساختار منسجم داستانی برخوردار است. آیا هنگام نوشتن خاطرات معیارهای داستان نویسی برای شما مهم بود؟
اصولا خاطرات من شکل داستانی دارند. من با اصول داستان نویسی آشنایم و کارهای داستانی غیر جنگی هم دارم این به من کمک میکند با به تصویر کشیدن جزییات خاطره که همه اش بر اساس واقعیت هست خواننده را به یک فضای حقیقی اما داستان گونه دعوت کنم. مثلا من خوش دارم وقتی از رییس زنذان استخبارات عراق حرف می زنم توصیفی مبسوط از شکل و شمایل او به خواننده ام عرضه کنم. اینکه مثلا شخصیت ابو وقاص پیراهنی چهار خانه به تن دارد. چشم هایش را سرمه می کشد و سیبک گلویش موقع حرف زدن به طرز خنده آوری بالا پایین می شود. خب این یک واقعیت است که در ذهن من مانده و من ناگزیر از معرفی آن به مخاطبم هستم و این توصیف ها همان چیزیست که داستان نویس ها از آن بهره می برند و از قضا خاطرات من را به داستان شبیه میکند.
اگرچه کتاب پیرامون مبارزه و پیروزی بیست و سه نوجوان است که توانستند دشمن را در خاک خود وادار به شکست کنند اما در نقطه نقطه کتاب از رنج و دردهایی سخن میگویید که بسیار تاثر برانگیز هستند.
- نوید شاهد: نوشتن از این صحنهها برای عده زیادی از عزیزانی که از اسارت و جنگ بازگشتهاند دردناک است. چگونه این دردها را میتوان نوشت آیا تجدید این خاطرات شما را آزار نمی داد؟
من البته خیلی مایل بودم که مایه کمیک خاطراتم پر رنگ تر باشد نمی خواستم برای خواننده ام مصیبت خوانی کنم، خاطرات خنده دار هم در این کتاب کم نیست اما برای رعایت امانت و ماندگاری در تاریخ گاهی مجبور شده ام از تلخی ها هم که کم نبوده اند بنویسم. ناگفته نماند تلخی ها یی هم بوده که از توصیفش صرف نظر کرده ام یا با تلطیف از انها گذشته ام. بله قبول دارم که جنگ رفته ها و اسارت کشیده ها با یادآوری بعضی خاطرات مکدر می شوند اما تاریخ به این تلخی ها و شیرینی ها نیاز دارد.
- نوید شاهد: در نوشتن آن خاطرات دردناک آیا هرگز جایی بود که حذفش کنید یا به عبارتی خاطرهای وجود دارد که شما را تا حدی تحت تاثیر قرار داده باشد که از نوشتنش سرباز بزنید؟
شکنجه هایی بوده که نه با شلاق بلکه با زبان نسبت به اسرا اعمال شده مثل توهین به نوامیس اسرا که در قالب واژه ها نمی گنجند. این ها را نتوانسته ام بنویسم.
-نوید شاهد: اما در کنار این تلخیها، شما در کتاب از پیروزیای حرف میزنید که در نگاه کلی به کتاب، لبخند را به لب خواننده مینشاند، این مسیر تلطیف دردها و آلام آیا عامدانه پیریزی شده است؟
سعی داشتم مزه پیروزی بعد از حوادث را آنطور که برای خودم و دوستانم شیرین بوده به خواننده هم منتقل کنم.
- نوید شاهد: به عنوان یک نوجوان که در جنگ حاضر بوده و اسارت را نیز تجربه کرده، چه تفاوتی بین نسل خود و نسلهای بعدی میبینید؟
به این تفاوت چندان اعتقادی ندارم. جوهره جوانان ما در آوردگاه های سرنوشت ساز بروز پیدا می کند. نباید فراموش کنیم که جوان ایرانی جوان ایرانی است حالا چه دهه چهلی باشد چه دهه شصتی ژای دفاع از وطن که باشد همه به میدان می آیندو تصور کنید جنگی دیگر به کشور ما تحمیل شود همین آی تی خوانهایی که پای کامپیوتر روزگار می گذرانند مهندسی جنگ را اداره خواهند کرد شک نکنید. نسل ما را هم جبر روزگار زود مرد کرد وگرنه در آن نسل هم موقشنگ زیاد بود.
-نوید شاهد: یکی از مسائلی که شاید با تاسف باید از آن یاد کرد، فراموش شدن جریان جنگ و دلاوریهای آن دوران است.آیا شما به این موضوع اعتقاد دارید؟ و چگونه میتوان آن ارزشها را احیا کرد؟
شاید اینطور باشد. البته باید ببینیم به چه چیزی ارزش می گویند، اگر دفاع از وطن و پاکدستی و اخلاق مداری را ارزش بنامیم اتفاقا اینها اگر هم کمرنگ شده باشد در ما بزرگترها کمرنگ شده وگرنه جوانان همیشه آرمانخواه شجاع و پاکدست بوده اند. قاطبه جوانان اینجوری اند. اگر بخشی از جوانان هم توی این مسیر نباشند در کوره جنگ خیلی سریع صیقل می خورند. البته امیدوارم هیچوقت جنگی در این کشور بوجود نیاید.
نظر شما