آزاده «رضا ذوالفقاری» در گفتگو با نوید شاهد:
دشمن از هر ترفندی استفاده می کرد تا اتحاد رزمندگان را از بین ببرد.مثلا از اسرا می خواستند که به رهبر ایران ناسزا بگویند. بچه ها را کتک می زدند و حتی برخی نیازهای اولیه غذایی و .. را منوط به توهین می کردند، اما بچه ها تا پای جان مقاومت می کردند وشکنجه را به جان می خریدند ، حتی دو نفر از بچه ها کور و کر شدند اما حاضر نبودند به رهبر عزیزشان توهین کنند.یادم است یک روز که بچه ها خیلی کتک خورده بودند ...
 نوید شاهد کرمان: در آستانه 26 مرداد سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی، سراغ یکی از آزادگان سرافراز استان کرمان رفتیم تا برای مخاطبان نوید شاهد از دوران اسارت خاطراتی را نقل کند. ماحصل گفتگوی نوید شاهد با آزاده «رضا ذوالفقاری» را در ذیل می خوانیم:

دونفر از اسرا کور و کر شدند اما حاضر نبودند به رهبر عزیزشان توهین کنند

لشکر ثارالله تنها ماند
اینجانب رضا ذوالفقاری اول فروردین 1346 شهرستان زرند به دنیا آمدم، در سال 61 به جبهه اعزام شدم و در 22 فروردین 62 در عملیات والفجر یک در منطقه فکه و شیب میسان معروف به اسارت دشمن درآمدم.
نحوه اسارت من به این ترتیب بود که لشکر ثارالله در ماموریت خود برای تسخیر خط موفق عمل کرد، اما در مقابل دو لشکر اصفهان و شیراز که دوطرف لشکر ثارالله بودند موفق عمل نکرده و نتوانستند خط را بشکنند.
صبح روز بعد با طلوع خورشید و روشن شدن هوا متوجه شدیم در محاصره دشمن قرار داریم و درگیر شدیم، اما دشمن دور تا دور ما را محاصره کرده بود و کاری از پیش نتوانستیم ببریم و به اسارت دشمن درآمدیم.

تونل کابل انتظار ما را می کشید
بعثی ها در ابتدا ما را به خط خودشان که در باند یک فرودگاه متروکه قرار داشت منتقل کردند و تا عصر روز اول در این مکان بودیم. عصر با ماشین های ایفا به سمت العماره حرکت داده شدیم و یک شب در آنجا بودیم و سپس به سمت بغداد حرکت کردیم.
از اردوگاه العماره که به صف شده تا سوار ماشین شویم سربازان عراقی یک تونل درست کرده و رزمندگانی که از این تونل عبور می کردند را با کابل می زدند و کابل به سر و صورت بچه ها فرود می آمد.
از اردوگاه العماره تا موصل شدت کتک ها و شکنجه ها بیشتر می شد و از آنجا اردوگاه موصل یک رفته و تا پایان جنگ در اردوگاه های موصل یک، دو و سه بودیم.

گفتن نجال الخمینی همه را به خنده انداخت!
سخت ترین شکنجه در دوران اسارت برای ما این بود که دشمن از هر ترفندی استفاده می کرد تا اتحاد رزمندگان را از بین ببرد و به عنوان مثال از رزمندگان می خواستند که به رهبر انقلاب و دیگر مقامات جمهوری اسلامی فحش و ناسزا گفته و به آنها کلمه دجال را خطاب کنند. بچه ها را کتک می زدند و حتی برخی نیازهای اولیه غذایی و .. را منوط به توهین می کردند اما بچه ها تا پای جان مقاومت می کردند وشکنجه ها را به جان می خریدند و حتی دو نفر از بچه ها کور و کر شدند.
یادم است یک روز که بچه ها خیلی کتک خورده بودند به پیشنهاد یکی از رزمندگان قرار شد به جای کلمه دجال از نجال استفاده کنیم و همین اتفاق هم افتاد و گفتن کلمه نجال الخمینی همه را به خنده انداخت و عراقیها از خنده بچه ها عصبانی شده و کتک ها هم بیشتر شد.
حتی یکی از رزمندگان با یک سرباز بحث کرد که آیا تو حاضری به صدام بد و بیراه بگویی که ما بگوییم و سرباز با عصبانیت او را کتک زد.

قد و هیکل رزمندگان برایشان مهم بود
عراقی ها روی قد و هیکل رزمندگان نگاه می کردند و اگر قد کوتاه بود و حتی سن و سالی هم داشتند به اردوگاه اطفال می فرستاندند و در این باره هم تبلیغات زیادی به راه انداخته بودند که ایران اطفال و کودکان راه به جنگ می فرستد.
البته در کتاب «اردوگاه اطفال» و«آن بیست و سه نفر» آقای یوسف زاده این را به تفصیل تشریح کردند.
آسایشگاه 25 نفره ما 100 نفر اسیر را در خود جای داده بود و 2 شب العماره بودیم. در ابتدا چشمان و دستان ما را بستند و با کابل به سر و صورت ما می خورد و به موصل که رسیدیم سرهای ما را تراشیدند و سرهای اکثر بچه ها زخمی بود و ورم کرده بود. 

موفقیت در عملیات، شکنجه ها را بیشتر می کرد
ما از روی احساسات به جبهه نرفتیم و بلکه از روی اعتقادات مذهبی و دینی و برای دفاع از اسلام به جنگ با دشمن رفتیم. اصل پیروی از ولایت فقیه در سخنان و وصیت نامه های شهدا وجود دارد و الان نیز همین عزیزانی که سالها در اسارت بودند برای فداکاری در راه میهن حاضر و آماده اند.
نکته جالب توجه این بود که اگر در جبهه رزمندگان ایرانی عملیاتی را با موفقیت پشت سر می گذاشتند، شکنجه های بعثیون شدت می گرفت و فشارها بیشتر می شد.

پایان پیام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده