تصور رفتن و نبودنت قلبم را به درد می آورد
پنجشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۴۴
شهید «محمد علی ایران نژاد» در رثای همسر: دیدن تو توی این لباس ها چقدر شیرین و لذت بخش است، با این لباسها ابهت و مردانگی ات در نظرم صد برابر شده است و در دلم ذوق می کنم، اما تصور رفتن و نبودنت قلبم را به درد می آورد.
به گزارش نوید شاهد کرمان، کتاب «آسمان چشم های تو» تالیف «فرزانه ایراننژاد پاریزی» مجموعه داستان کوتاه دفاع مقدس پیرامون شهید «محمد علی ایران نژاد» است.
بخشی از این کتاب را مرور می کنیم:
ایستاده ای و از پنجره به شکوفه های درخت سیب زل زده ای. مثل بچه ای که دنبال بهانه ای برای حرف زدن می گردد کنارت می ایستم.
می پرسی: چیزی می خواستی بگویی؟ می گویم: نه یعنی بله یعنی ... می شه چند روز دیگه بری؟ فقط چند روز دیگه.
بر می گردی و توی چشمهایم خیره می شوی و می گویی: از تو بعیده سوفیا! از تو بعیده! تا امروز هم که مانده ام کار درستی نکرده ام. کارهای پشت جبهه را پیرمردها و زن ها هم می توانند بکنند ما جوانترها باید برویم.
از حرفم خجالت می کشم سرم را پایین می اندازم نمی توانم برایت توضیح دهم که چرا باید چند روز دیگر صبر کنی. لباسهایت را با حوصله اطو می کنم و روی همه آن ها گلاب می ریزم و اشک.
***لباسهایت را پوشیده ای حس قشنگی دلم را پر می کند. دیدن تو توی این لباس ها چقدر شیرین و لذت بخش است. با این لباسها ابهت و مردانگی ات در نظرم صد برابر شده است و در دلم ذوق می کنم اما تصور رفتن و نبودنت قلبم را به درد می آورد. مثل همیشه آرامی، انگار هیچ اتّفاقی نیافتاده است یا نمی خواهد بیافتد. روبروی آینه ایستاده ای و موهایت را با حوصله شانه می کنی.
می گویم: تو که بروی خیلی تنها می شوم و تنهایی خیلی سخته، بدون تو، مگه نه؟
می گویی: ما آدمها هیچ وقت تنها نیستیم. چون همیشه خدا با ماست. فرشته های خدا هم همه جا مواظب دل مهربان سوفیای من هستند.
می گویم: اما من بی تو ... بی تو هیچم می فهمی و تو می گویی: من همیشه با توام سوفیا، مرا همیشه در کنار خودت حس کن، کنار باغچه، چای داغ، شکوفه های سیب...
بندهای کفشت را محکم می کنی. خبر دار می ایستی و می گویی: خوش تیپ شدم قربان؟ و من خیره نگاهت می کنم دلم می خواهد چهره ات را تا برگشتنت بر دیوار قلبم قاب کنم، سعی می کنم پلک نزنم تا تو اشکهایم را نبینی.
شهید «محمد علی ايراننژاد پاريزي» يكم تير1334، در روستاي پاريز از توابع شهرستان سيرجان چشم به جهان گشود. وی تا پايان مقطع راهنمايي درس خواند. سال 1356، ازدواج كرد و صاحب دو دختر شد. گروهبانيكم ارتشبود، بيست و نهم شهريور 1359، در فكه بر اثر اصابت گلوله شهيد شد. تاكنون اثري از پيكرش به دست نيامده است.
پایان پیام/
نظر شما