شکارچی تانک !
دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۰۷:۲۱
شهید "علی ژاله" با يك قبضه توپ 106 به شكار تانك ها می رفت. آنقدر گلوله شليك كرده بود كه در هر گوشه از بيابان، تانكي در حال سوختن ديده ميشد و از شدت انفجار تانك ها، دشت سياه شده بود. با شكار هر تانك قوّت و نيروي رزمندگان دو چندان ميشد... با هم خاطراتی از این شهیدگرانقدر را می خوانیم.
به گزارش نوید شاهد کرمان، شهید "علی ژاله" سال 1341 در یکی از روستاهای رابر پا به عرصه وجود گذاشت. با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید و در سال 1365 فرماندهی گردان ضدزره لشکر پیروز ثارالله را برعهده گرفت تا اینکه سرانجام در عملیات کربلای پنج به فیض شهادت نایل آمد.
در ادامه به مرور خاطراتی از شهید "علی ژاله" می پردازیم:
***معاون واحد 106، وقتي از منطقهي عملياتي برگشت، بچه ها را جمع كرد تا آخرين حرفهايش را با آنها در ميان بگذارد.«بچهها اين عمليات خطرناك است. ده كيلومتر مواضع آبي ايجاد شده، رفتن داريم و برگشتن نداريم. اگر كسي نمي تواند همراه ما باشد، الان از گروه جدا شود. ما به دو قبضهي 106 نياز داريم....» «مجدداً يادآوري كنم كه با توجّه به آتش سنگين دشمن برگشتي وجود ندارد...»
همه سراپا گوش بودند، با سؤال معاون واحد همه خود را جمع و جور كردند: «چه كساني آمادهاند؟» هنوز دست كسي بلند نشده بود كه حاج علي بي درنگ بلند شد. او پيشقراول عمليات شد.
راوی: «حسین سیوندی» همرزم شهید
***شواهد نشان از آماده شدن دشمن براي يك پاتك سنگين داشت. حاج علي با درك موقعيت، در يك چشم به هم زدن سكوي پرتابي در برابر عراقي ها احداث ميكند و با يك قبضه 106 در برابر دشمن ميايستد. وقتي چند لودر، تانك و تعدادي ديگر از ادوات دشمن با شليك بي امان 106، در ميانهي معركه شروع به سوختن كردند، دشمن به عقب رانده شد و پاتك در نطفه خفه شد، مسئولين او راعامل خنثي كنندهي پاتك دشمن ميدانستند.
راوی: «محمد سميع حسين خاني» همرزم شهيد
***عراقيها در والفجر 3، با 360 تانك وارد عمل شده بودند. كاملاً برنامه ريزي شده و دقيق. براي تار و مار كردن ما آمده بودند. ولي مگر حاج علي گذاشت؟! او با يك قبضه توپ 106 به شكار تانك ها رفت. آنقدر گلوله شليك كرده بود كه در هر گوشه از بيابان، تانكي در حال سوختن ديده ميشد. از شدت انفجار تانك ها، دشت سياه شده بود. با شكار هر تانك قوّت و نيروي رزمندگان دو چندان ميشد.
راوی: «تاج علي آقا ملايي» همرزم شهید
برگرفته از کتاب (یک بیابان تانک)
پایان پیام/
نظر شما