حماسه ی سابله
چهارشنبه, ۰۷ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۲۰:۱۲
نوید شاهد - شهید «علياكبر محمدحسيني» آرپي جي را به سوي اولين تانک نشانه رفت. موشک که رها شد، تانک در شعله هاي آتش فرو رفت، تانک دوم را هم زد. حرکت ستون تانک هاي دشمن به هم ريخت. تعداد عراقي ها زياد بود. تانک ها هم زياد بودند. جانانه مقاومت کرديم. از هر طرف صداي اکبر مي آمد.
به گزارش نوید شاهد کرمان، شهید «علياكبر محمدحسيني» سال 1337 در كرمان متولد شد. وی با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران، به سومار و جبهههاي جنوب رفت و در عملياتهاي ثامنالائمه و طريقالقدس شركت كرد. سرانجام علی اکبر محمدحسینی در تاريخ دوازدهم آذر ماه 1360، در زير پل سابله (پل ارتباطی سوسنگرد به بستان) به شهادت رسيد.
خاطراتی پیرامون شهید «علياكبر محمدحسيني» را مرور می کنیم:
***پاتک دشمن ساعت 4 بعدازظهر شروع شد، عراقي ها قصد داشتند با عبور از پل سابله، نيروهاي خودي را دور بزنند و با محاصرهي حدود شش هزار نفر پرسنل سپاه و بسيج و ارتش، سوسنگرد و بستان را تسخير کنند. اکبر کـه اوضاع را خطرناک ديد، افراد باقي مانده را جمع کرد. بچه ها بعد از چهار شبانه روز جنگ، ديگر رمقي نداشتند. تانک ها آرايش گرفتند. تعداد ما به هفـتاد نفر نمي رسيد. عدهاي قصد عقب نشيني داشتـند. اکبر التماس کرد. قسم داد. اشک ريخت. فرياد زد. تهديد کرد . عاقبت درگيري شروع شد. کماندوهاي عراقي در پناه تانک ها جلو ميآمدند. اکبر آرپي جي را به سوي اولين تانک نشانه رفت. موشک که رها شد، تانک در شعله هاي آتش فرو رفت، تانک دوم را هم زد. حرکت ستون تانک هاي دشمن به هم ريخت. تعداد عراقي ها زياد بود. تانک ها هم زياد بودند. جانانه مقاومت کرديم. از هر طرف صداي اکبر مي آمد. با بانگ تکبير بچه ها را تهييج و ترغيب مي کرد. تا وقتي که صدايش را ميشنيديم، روحيه داشتيم. غروب روز 12 آذر، صدايش قطع شد.
*** تعدادي تانک عراقي پشـت خاکريز ايستاده بودند. 5 نفر را به عنوان آرپي جي زن انتخاب کرد. يک آرپي جي هم خـودش برداشت و گفت: «هر وقت بلند شدم و زدم، شما هم بزنيد.» بلند شد. تانک را نشانه گرفت و شليک کرد. عراقي ها خاکريز را به گلوله بستند. هيچ يک از ما تکان نخورديم. وقتي متوجه شـد به زمين چسبيده ايم، دومـين موشک را زد. بعداً ما هم بلند شديم و شليک کرديم.
***برگي از دفتر خاطرات شهيد علي آقا ماهاني
« ........... سومين شهيد ما علي اکبر محمد حسيني است . مظهرگذشت و فداکاري و ايثار و صبر و استقامت و شجاعت و .......... تمام اين صفاتي که ذکر شد ، بياختيار ننوشتم ، بلکه براي هرکدام از آنها نمونههايي دارم. گذشت و فـداکاري و ايثار او تا حدي بود که بعد از آنکه من زخمي شدم، نزديک 20 روز در بيمارستان با من بود. به بهترين وجهي به من خدمت کرد. واقعا نمونه اي از درياي رحمت الهي بود. با آنکه وجودش در جبهه خيلي مورد نياز بود و خودش نيز علاقهي وافري به جبهه داشت ، اما در آن شرايط مرا تنها نگذاشت ...........».
منبع: کتاب «حماسه سابله»
پایان پیام/
نظر شما