به مناسبت ایام الله دهه فجر
به او گفتم: ممکن است دوباره شما را دستگیر کنند و اذیت نمایند. گفت: اشکال ندارد اگر شهید بشوم برای آیندگان و این بچه های شیرخوار خوب میشود. دخترم زهرا دوران شیرخوارگی را میگذارند، پستانک شیر را برداشت و به دهان او گذاشت و خداحافظی کرد و رفت.

شهیدحسن  قدیری فرزندجواد سال1339در اناراز توابع شهرستان رفسنجان به دنیا آمد .

شرح زندگی این شهید گرامی از زبان مادر بزرگوار شهید برگرفته از کتاب (عروس قرآن با شهدا ):

زندگی شیرین خود را با همسرم در انار شروع نمودیم،هردو با دست خالی و همتی جانانه کار می کردیم .در آن روزها زندگی بر مردم سخت می گذشت ، امکانات رفاهی امروز مثل ماشین ،برق ،آب لوله کشی ،گاز وغیره وجود نداشت .شوهرم کشاورزی می کرد ،گندم و کولک بر می داشت و علوفه برای دام های محلی خودمان از گاو  و گوسفند تهیه می کردو از این راه زندگی  خود را اداره می کرد. خداوند محبت فرمود و به ما شش پسر و سه دختر عطا کرد. یک سال قبل از شهادت حسن یکی از پسرانم به نام محمد در سن 17 سالگی بر اثر بیماری ما را ترک نمود. یکی دیگر از پسرانم به نام حسین در سن 21 سالگی (یک سال بعد از شهادت حسن) جهان فانی را وداع کرد و فرزند دیگرم به نام اکبر در یک سالگی فوت کرد (نهایت صبر و استقامت برای خدا).

حسن از جوانان فعالی بود که هم خوب درس می خواند و از شاگردان ممتاز مدرسه بود و هم این که در کارهای کشاورزی همراه با پدر و در کارهای خانه همکاری خوبی داشت.

تا کلاس نهم در انار درس خواند و چون بالاتر از این کلاس در آن زمان در انار نبود به یزد رفت و کلاس دهم را در آنجا تحصیل کرد و دوباره به انار بازگشت و تحصیل خود را ادامه داد. در کلاس دوازده مشغول به تحصیل بود، حرکت های انقلاب از گوشه و کنار مملکت و منطقه خودمان انار شروع شد و حسن هم همراه با جوانان دیگر در این حرکت ها مشغول فعالیت شد. در یکی از روزها که به رفسنجان می رفتند توسط پاسگاه ژاندارمری آن روز در احمدآباد دئفه دستگیر شدند، او را زندانی کردند و در مدت 24 ساعت بازداشت ،توسط مزدوران شاه آزار و شکنجه گردید. به طوری که آثار جراحت و شکنجه ها تا مدت ها بر روی پوست او مانده بود. در روز هشتم محرم آن سال (18 آذر1357 هجری شمسی) قرار بود که مردم انقلابی منطقه انار به نوق بروند، حسن گفت من نیز همراه سایر مردم و جوانان خواهم رفت تا در این راهپیمایی شرکت کنم. به او گفتم: ممکن است دوباره شما را دستگیر کنند و اذیت نمایند. گفت: اشکال ندارد اگر شهید بشوم برای آیندگان و این بچه های شیرخوار خوب میشود. دخترم زهرا دوران شیرخوارگی را میگذارند، پستانک شیر را برداشت و به دهان او گذاشت و خداحافظی کرد و رفت. یک ساعت گذشت، عموی حسن آمد و گفت حسن را تیر زدند و بعدا گفت او به شهادت رسیده است.

خودم را به خیابان رساندم، همه جا صحبت مردم همین موضوع بود که مزدوران شاه به سرپرستی معدوم رنجبر و باقری به روی مردم اسلحه کشیدند، سه نفر را شهید و عده ای را مجروح کرده اند. پدر شهید در آن روز برای آبیاری به صحرا رفته بود، زمانی که صدای تیراندازی را شنیده بود خودش را به انار رسانید و از جریان شهادت حسن آگاه شد.

شهدا را به رفسنجان بردند و روز بعد با جمعیت بسیار در انار تشییع شدند و در جوار مرقد مطهر امامزاده صالح انار به خوابی آرام و نشاطی ابدی و الهی قرار گرفتند.

لازم به ذکر می باشد که دو شهید دیگر این حادثه ، محمود انارکی (پسر دایی شهید )و علی ندافیان می باشند.

ضمنا پدر بزرگوار شهید حسن قدیری ،حاج جوادقدیری در دوران هفت سال دفاع در ادامه راه فرزند خود ،به جمع رزمندگان اسلام پیوست وبعد از شرکت در عملیات مهران به فرزند شهیدش پیوست و نام خود را در دفتر زیبای شهادت ثبت نمود.

 

برگرفته از کتاب "عروس قرآن باشهدا " مؤلف: جلال باستانی ، سال نشر:1391 ناشر :نشر آراسته

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده