شيرافكن، دوست و همرزم - در کلام یاران
سه‌شنبه, ۲۲ تير ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۵۴
نوید شاهد: گاهي كه به فريدونكنار بر مي گشت، نيازهاي جبهه را به مردم مي گفت و با كمك آنها، لباس، غذا و ... به جبهه مي برد و در ميان رزمنده ها توزيع مي كرد.
شيرافكن، دوست و همرزم شهيد حاج حسين بصير:

مي گويد: گاهي كه به فريدونكنار بر مي گشت، نيازهاي جبهه را به مردم مي گفت و با كمك آنها، لباس، غذا و ... به جبهه مي برد و در ميان رزمنده ها توزيع مي كرد.

سردار بصير را از چه زماني مي شناختيد؟

در سن 16سالگي با او آشنا شدم. او قبل از انقلاب فعاليت هاي سياسي مي كرد و تعداد زيادي از مردم فريدونكنار مي شناختنش. او با تعدادي از روحانيون مبارز، دوست بود و با همكاري هم اعلاميه هاي امام(ره) را در ميان مردم پخش مي كردند. حاجي پيام آقا را با دل و جان گوش و به آن عمل مي كرد.

در زمان جنگ، وقتي به مرخصي بر مي گشت، چه كاري انجام مي داد؟

براي مدت كوتاهي استراحت مي كرد و سپس در پايگاه مسجد، بچه ها را براي اعزام به جبهه نام نويسي مي كرد. در آن زمان كه مسجد نياز به جوشكاري داشت، خودش اين كار را انجام داد. او جوشكار ماهري بود و ماديات ارزش چنداني برايش نداشت. براي همين تصميم گرفته بود كه مغازه اش را بفروشد و آن را خرج جنگ كند.
گاهي كه به فريدونكنار بر مي گشت، نيازهاي جبهه را به مردم مي گفت و با كمك آنها، لباس، غذا و ... به جبهه مي برد و در ميان رزمنده ها توزيع مي كرد.

اخلاق و رفتارش چگونه بود؟

حاجي فروتن و متواضع بود. يك بار كه در رامسر نيروها را سازماندهي مي كرديم، مسئولمان گفت كه براي اين نيروها بايد فرمانده اي تعيين كنيم. مدتي نگذشت كه حاجي آمد و مي خواستم او را به مسئولمان معرفي كنم اما اشاره كرد كه چيزي نگويم. دوست داشت گمنام و به عنوان بسيجي وارد جبهه شود. من كه با روحياتش آشنا بودم، او را به مسئولمان معرفي كردم، چون لايق فرماندهي گردان بود.

هميشه اين چنين رفتار مي كردند؟
 

بله. حاجي هميشه انسان فعالي بود اما در مقابل دوست داشت ناشناخته باشد. او  رفتارش با همه متواضعانه و صميمي بود. آنها كه نمي شناختنش، به سختي مي توانستند بفهمند كه او حاجي فرمانده است، چون اصلا آن را بازگو نمي كرد. با اينكه جانشين لشگر25 كربلا بودند اما سمتش را عنوان نمي كرد. به دليل اين رفتارش، همه دوستش داشتند.

چه زماني فهميديد كه حاجي شهيد شده است؟

از طريق يكي از دوستانم شنيدم كه حاج بصير شهيد شده است. روز تشييع پيكرش، باران باريد. من و تعدادي از دوستان و همرزمانش سرمان گل ماليديم و تا آنجا كه توانستيم سينه زديم. حاجي برايمان ارزش زيادي داشت و  غمش فراغش در در دلمان بود.. انگار برادرمان را از دست داده بوديم.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده