هرگز حاضر به استفاده از موقعیت خویش نبود. تواضع، شکرگزار شجاعت، گذشت، مهربانی، مسئولیت پذیری، حفظ بیت المال و خاکی بودنِ او همیشه زبانزد همه بود.
نوید شاهد کرمان، آزاده ی شهید محمّد عربزاده، سال 1342 در روستای ده زیار از توابع شهرستان چترود و در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود و تا پایان دوری راهنمایی در چترود ماند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای ادامه ی تحصیل به کرمان آمد و تا سال سوم هنرستان در رشته ی ساختمان تحصیل کرد.
محمّد در اواخر سال 60 عازم جبهه شد و سرانجام در تاریخ 3 فروردین 1361 در عملیات فتح المبین، بعد از دو روز گُم شدن در منطقه ی عملیاتی، به اسارت دشمن درآمد و پس از تحمّل8 سال و 6 ماه اسارت، در تاریخ 27 مرداد 1369 به آغوش وطن بازگشت.
آزاده ی شهید «محمّد عربزاده» به روایت همسر
زندگی نامه آزاده ی شهید «محمّد عربزاده» به روایت « بتول محی الدینی» همسر این شهید را با هم مرور می کنیم:
بعد از اخذ دیپلم در سال 1364، با توجّه به علاقه ی شدیدی که نسبت به سپاه پاسداران داشتم، وارد این نهاد شدم و کار سرکشی و دلجویی از خانواده های معظم ایثارگران، از جمله سرکشی به خانواده ی شهید عربزاده را به عهده گرفتم.
بعضی از خانواده ها با توجّه به صبر و استقامتی که داشتند، دوری و شهادت فرزندانشان نه تنها آنها را از عرصه ی جنگ و جبهه دور نکرده بود، بلکه الگو و نمونه ی بارز اخلاقی بودند که با رفتار خود ما را تحت تأثیر قرار میدادند.
خانواده ی شهید عربزاده هم از جمله ی این خانواده ها بودند، زیرا صبرِ مادر عزیز و سکوتِ پدر بزرگوارش مرا بسیار مجذوب کرده بود.
همیشه از خداوند می خواستم شاهد آزاد شدن فرزندشان باشم تا اینکه در مرداد ماه 69 خبر آزاد شدن اسرای ایرانی را شنیدم.
طی یک ماه، هزاران اسیر به میهن اسلامی بازگشتند که این امر معجزه ای الهی بود. شهید عربزاده هم در تاریخ
69/5/27 به آغوش وطن بازگشت.
بعد از مدّتی با وساطت دو نفر از همکاران سپاهی سرنوشت زندگیمان رقم خورد و در اواسط بهمن 69 افتخار ازدواج با آزاده ی شهید نصیبم شد. حاصل ازدواجمان دو فرزند دختر بود.
محمّد بعد از آزادی به عضویت سپاه درآمد و سپس از دانشکدهی شهید چمران فوق دیپلم گرفت. در دوران تحصیل مسئولیت پایگاه مقاومت بسیج را نیز عهده دار بود.
در طول زندگیمان تحت تأثیر فضایل و خصوصیات رفتاری و اخلاقی او قرار داشتم و سعی می کردم همیشه وضعیت جسمانی، روحی و خانوادگی او را درک کنم.
او هیچ وقت سختی های اسارت را بیان نمی کرد و عقیده داشت، با مطرح کردن آنها اجرا خود را ضایع می کند.
هرگز حاضر به استفاده از موقعیت خویش نبود. تواضع، شکرگزار شجاعت، گذشت، مهربانی، مسئولیت پذیری، حفظ بیت المال و خاکی بودنِ او همیشه زبانزد همه بود.
او در آخرین روزهای زندگیش بسیار عبادت می کرد. به سجده های طولانیش حسادت می کردم و به او می گفتم: «دیگر از خدا چه می خواهی. الحمدلله توشه ی آخرت خودت رو فراهم کردی، برای ما دعا کن که نیازمند دعاهستیم. »
می گفت: «انسان هر چه قدر به درگاه خدا شکرگزاری کنه، کمه. »
از خدا می خواست که زودتر به معشوق خود برسد. همیشه به مقام شامخ شهداء حسرت می خورد و در نهایت با تمام خوبیها و فضایلش که نشان از عروج ملکوتیاش داشت، در خرداد ماه 76 در حین بازگشت از مأموریت در جادّه ی کرمان  یزد در اثر تصادف به لقاءالله پیوست.

منبع: کتاب «شکرگذار»

پایان پیام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده