فردا وقتی دوباره برای سرکشی به سوی خاکریز رفتیم دیدیم صدها گلوله خمپاره در همان نقطه ای که شب گذشته بچه ها پناه گرفته بودند منفجر شده و اگر تصمیم و تدبیر بموقع شهید قاسم میرحسینی نبود، همه بچه های رزمنده به شهادت می رسیدند .
نوید شاهد کرمان، "روی ارتفاعات مشرف به شهر پنجوین او را دیدم. سلام و احوالپرسی کردیم. سراغ عباس حسینی را گرفت. گفتم جلوتر است و با هم راه افتادیم تا او را پیش عباس حسینی برسانم. چهار نفر بودیم. منطقه تازه آزاد شده بود و دشمن به شدت برسرمان آتش می ریخت. ما کمر خم کرده بودیم و جلو می رفتیم ولی میرحسینی ایستاده بود.
حتی سرهم خم نمی کرد. یک لحظه سرش خم شد و از پشت سر صدای یا حسین شنیدم. تیری می آمد که میرحسینی کمر خم کرد و تیر به او نخورد. لحظه ای اندیشیدم که مگر او تیر را دیده است! این موضوع همچنان در ذهن من باقی ماند تا اینکه سه سال بعد، در عملیات والفجر هشت او را دیدم که در هنگام پاتک دشمن روی خاکریز ایستاده بود و با خونسردی وضعیت دشمن را بررسی میکرد. ناراحت شدم. نگران جانش بودم. با لحن اعتراض آمیزی گفتم : «حاجی ! مگه قصد خودکشی داری ؟ بیا پایین.» لحظه ای برگشت نگاهم کرد و گفت :«نترس، طوری نمی شوم.» اصرار که کردم ، گفت :«من می دونم کی و کجا شهید می شوم، من نباید سرخم کنم.» 
چیزی نگفتم ولی این گفته اش همیشه در ذهنم باقی ماند: «انجام دادن یک عمل مکروه توسط فرمانده مساوی است با انجام یک عمل حرام توسط بسیجی ها.» او گفت و عمل کرد .

***در عملیات کربلای یک ، شهید میرحسینی برای بازدید وارد منطقه عملیاتی شد. نیروهای گردان پشت خاکریز به حالت پدافندی بودند. حاجی با دیدن وضعیت خط ، به من گفت نیروها را از اینجا جابجا کن تا خط خلوت شود. من که از تصمیم شتاب زده ایشان متعجب شده بودم علت این جابجایی را سوال کردم . با آرامش رو به من کرد و گفت: عراقی ها زیر قبضه های خمپاره شان بتون ریخته اند تا محل کاشتن خمپاره ها محکم باشد اما هر گلوله ای که به سوی ما پرتاب می کنند باعث می شود خمپارها مقداری در زمین فرونشیند و با فرو نشستن هرچه بیشتر این قبضه ها ، فاصله پرتاب گلوله ها تغییر کرده و گلوله بعدی به خاکریز ما نزدیک تر می شود.
بنابراین لازم است تا این خاکریز گلوله باران نشده ، نیروها را جابجا کنیم . آن شب به دستور حاجی نیروها را به جای دیگری منتقل کردیم. فردا وقتی دوباره برای سرکشی به سوی خاکریز رفتیم دیدیم صدها گلوله خمپاره در همان نقطه ای که شب گذشته بچه ها پناه گرفته بودند منفجر شده و اگر تصمیم و تدبیر بموقع حاج میرحسینی نبود، همه بچه های رزمنده به شهادت می رسیدند .
راوی : علي نجيب زاده همرزم شهيد

تصمیمی که جان رزمنده ها را نجات داد
شهيد «قاسم ميرحسيني» در سال 1342 ‪  در روستاي صفدر ميربيك از توابع جزينك زابل ديده به جهان گشوده بود. 
وي در سال 1360 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و در بخشهاي پذيرش و عمليات اين نهاد انقلابي مشغول فعاليت شد. شهيد ميرحسيني پس از گذراندن پنج ماه دوره آموزشي همزمان با عمليات بزرگ بيت‌المقدس براي شركت در اين عمليات عازم جبهه حق عليه باطل شد.
وی قائم مقام لشکر 41 ثارالله بود و سرانجام در عملیات کربلای ۵ پس از سامان دهی نیروها در حین عملیات بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به ناحیه پیشانی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده