در حال امر به معروف بوديم که با جواني معتاد برخورد کرديم. مدتي با او حرف زد و بالاخره جوان رضايت داد اعتيادش را ترک کند، فرداي آن روز به منزل آن جوان رفت...
نوید شاهد کرمان، شهید غلامحسین خزاعی در 20 اردیبهشت سال 1345 در شهرستان راور متولد شد. در تابستان 1260 برای نخستین‌بار به جبهه رفت. نماز و مناجات و اشك‌های حسین را هنوز، هم‌سنگرانش به خاطر دارند. غلامحسین خزاعی، بهمن ماه سال 1362، تحصیلات متوسطه را رها كرد و روح بی‌قرار عاشق‌اش را برای همیشه به جبهه برد و سرانجام در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.

نجات يک زندگي از نگاه شهید «غلامحسین خزاعی»
خاطراتی پیرامون شهید «غلامحسین خزاعی» را مرور می کنیم:
 "در حال امر به معروف بوديم که باجواني معتاد برخورد کرديم. مدتي با او حرف زد و بالاخره جوان رضايت داد اعتيادش را ترک کند. فرداي آن روز به منزل آن جوان رفت و بعد از اينکه موافقت مادرش را گرفت ، او را به مرکزترک اعتياد برد، درمدت 45 روزي که جوان در حال ترک اعتياد بود مرتب به او سر مي زد. عاقبت جوان سلامتي خود را به دست آورد و به جمع بچه هاي مسجد پيوست . 
    
*** علي شفيعي  قاري قرآن بود وصداي خوبي هم داشت. با وجود اين، هر وقت وارد چادر تبليغات گردان 419 مي شد، سئوال مي کرد: «حسين کجاست ؟پيدايش کنيد تا براي مان قرآن بخواند.» اين دو نفر انس عجيبي به هم داشتند .حسين خطاب به علي مي گفت‌: «تو استاد ما هستي.» و علي پاسخ مي داد: «تو قرآن بخوان، من لذت ببرم.» گاهي حسين با صوت زيبايش قرآن تلاوت مي کرد وگاهي علي . بعضي وقت‌ها هم همخواني مي کردند. 
   
*** بهرام سعيدي فرمانده گردان 419 مجروح شد، جانشين گردان محسن شريفي به شهادت رسيد. درحال تثبيت خط بوديم .عراقي ها از هر طرف آتش  مي‌ريختند. بچه ها به سنگر پناه بردند. حسين از ابتداي خط تا انتهاي آن مي رفت و مي‌آمد و بچه ها را به مقاومت ترغيب مي‌کرد. همه او را مي‌شناختند. او پيک گردان بود . زيرآتش گلوله ها و ترکش خمپاره ها ، چند بار طول خط را طي کرد . اجازه نداد بچه ها جاي خالي فرمانده و جانشين گردان را احساس كنند.     

***يك شب خواهر شهيد كازروني را در خواب ديدم. سه عدد كيك به من تعارف كرد. كيك اول و سوم سفيد رنگ و كيك دوم قرمز رنگ بود. پرسيدم:« چرا اين كيك ها سفيدند، ولي اين يكي قرمز است؟» پاسخ داد: « اين کيک ها هنوز نرسيده اند و سفيد هستند ،ولي آن کيک وسطي رسيده و قرمز شده است.» آن موقع نتوانستم معناي خواب را حدس بزنم، ولي وقتي حسين به شهادت رسيد، دليل آن خواب روشن شد. حسين برادر وسطي من بود.

منبع: کتاب زنجیرها
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده