محمدحسین گفت: از بی حجابی بدم میاد. آخه خانم معلّمها حجابشون رو رعایت نمیکنن. مگه خداوند تو قرآن نگفته آدمهای بدحجاب رو دوست نداره؟ پس چرا اینها حجابشون رو رعایت نمیکنن؟!
نوید شاهد کرمان، "وقتی از مدرسه برمی گشت، گوشه ای می نشست و ناراحت بود؛ گاهی هم گریه می کرد. یک روز رفتم کنارش نشستم.
گفتم: محمّدحسین! پسرم! همه ی بچّه ها وقتی میرن مدرسه،خوشحالن، تو چرا ناراحتی؟ از مدرسه بدت می یاد؟
گفت: نه مادر! از بی حجابی بدم میاد. آخه خانم معلّمها حجابشون رو رعایت نمیکنن. مگه خداوند تو قرآن نگفته آدمهای بدحجاب رو دوست نداره؟ پس چرا اینها حجابشون رو رعایت نمیکنن؟!

***در تهران که زندگی می کردیم، میرفت می گشت، هر مسجدی که جلسه ی قرآن داشت پبدا میکرد و در آن شرکت می کرد. بعضی وقتها دیر که به خانه می آمد، می گفتم: «محمّدحسین! هر جا میری، زود بیا خونه. »
میخندید و می گفت: مادر! خدا گفته هر کس برای من و به عشق من قدم برداره، من او را همراهی میکنم. پس تو نباید غصّه بخوری. جای من یا توی مسجده یا مراسم مذهبی.

***مراسم عقد محمّدحسین همراه با قرائت قرآن دعا، در روز عید فطر سال 59 در مسجد برگزار شد. آن زمان 19 سالش بود. قبل تر، همیشه می گفت: «مادر! خیلی دوست دارم مراسم عقد و عروسی من در مسجد آیت الله سعیدی باشه تا شاید خدا به حرمت اون مکان مقدّس به ما ترحم کنه و دستمون رو بگیره. در مسجد انسان پیوندش با خدا محکم تر میشه. من دوست دارم زندگی ام خدایی بشه.»
راوی: مادر شهید
منبع: کتاب بی پسر(خاطرات مادران شهدا)

خاطراتی پیرامون شهید «محمد حسین نامدارمحمدی»/ تنفر از بی حجابی
شهید «محمد حسین نامدار محمدي» يكم‌‌ بهمن ‌1339، در شهرستان‌ ‌تهران به دنيا آمد. وی تا پايان مقطع‌ متوسطه در رشته برق درس‌ خواند و ديپلم ‌گرفت. سال 1358، ازدواج ‌كرد و ‌صاحب دو دختر شد. پاسدار بود، ششم‌ تير1361، در دارخوين بر اثر سانحه تصادف به‌ شهادت رسيد. مزار وي در شهرستان كرمان واقع است. برادرش غلامرضا نيز به شهادت رسيد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده