برش هایی از کتاب «تپه های ناهموار امامزاده»؛
نوید شاهد - «محمد رضا زارع منصوری» از رزمندگان لشکر ثارالله می گوید: یک روز برادران ارتش که هم جوار ما بودند آمدند و گفتند که ما به گروه تخریب تان نیاز داریم و می خواهیم تعدادی مین که روی پل جلوی روی مان است خنثی بشوند، توجیه مان کردند که در 500 متری پلی است، که روی پل مین گذاری است. باید شما مین ها را خنثی کنید.

به گزارش نوید شاهد کرمان، روایت اعزام رزمندگان لشکر ثارالله به خطوط پدافندی جنوب رودخانه کرخه را به نقل از کتاب «تپه های ناهموار امامزاده» مرور می کنیم:

روزی که گروه تخریب نیپ ثارالله به کمک ارتش آمد


بعد از نبرد طریق القدس ، افراد باقی مانده از گردان های اعزامی از کرمان بعد از ظهر سه شنبه 17 آذر ماه سال 1360 در حالی اهواز را به سوی کرمان ترک کردند که بیش از دو گردان از رزمندگان کرمانی هنوز در نقاط مختلف جبهه های جنوب حضور داشتند. گردانی به فرماندهی سیدجواد حسینی و گردان دیگری به فرماندهی رزمنده ی رفسنجانی مهدی هنری .
رزمندگان گردان نخست که از روز نهم آذرماه در خطوط پدافندی جنوب رودخانه کرخه در روستاهای چولانه، رمله، دغاغله، و مگاصیص مستقر شده بودند، با خروج نیروهای گردان های ابوالفضل(ع) و شهید رجائی و شهید باهنر از منطقه، تا بهمن ماه همچنان به ماموریت خود ادامه دادند. رزمندگان گردان دوم در چند گروه کوچک به حمیدیه، بستان و دزفول اعزام شدند. علاوه بر این گروهی از رزمندگان استان نیز به صورت پراکنده در جبهه ی شوش ، دب حردان، نورد و جبهه ی شهدای دزفول حضور داشتند.
حسن منصوری رزمنده ی عضو گردان مهدی هنری اینگونه روایت می کند:
«(من و برادران) گردانی که در پادگان قدس کرمان آموزش دیده بودیم به فرماندهی مهدی هنری عازم اهواز شدیم. روز هشتم آذرماه سال 1360 از پادگان قدس حرکت کردیم. همزمان با آغاز عملیات طریق القدس. وقتی به اهواز رسیدیم به دستور مسئولین ستاد گلف تعدادی از ما را به حمیدیه و جبهه ی کرخه نور فرستادند و تعدادی را به بستان اعزام کردند و تعدادی را هم به جبهه ی دزفول بردند. با توجه به چند روزی که در اهواز معطل شدیم، عملیات طریق القدس تقریباً تمام شده بود. افرادی که بستان رفتند در عملیات نتوانستند شرکت کنند، فقط در جمع آوری غنایم از سنگرهای عراقی و کارهای خدماتی و پشتیبانی از آنها استفاده شد. من و گروه دیگری به فرماندهی منوچهر مهاجرانی به جبهه ی کرخه کور اعزام شدیم. مهاجرانی همان جا به شهادت رسید. مهدی هنری هم گاهی به ما سر می زد ولی فرماندهی ما با مهاجرانی بود.»
حسین عبدالعلی زاده عضو دیگر گردان مهدی هنری، رزمنده ی که به بستان رفت می گوید:
«ما برای شرکت در عملیات و به عشق حضور در عملیات رفته بودیم. اما آن جا تحت امر مسئولین بودیم و آنها صلاح ندیدند که ما حاضر شویم در عملیات و بنابراین مدتی معطل شدیم و چون عملیات تمام شده بود، از ما در کارهای خدماتی مثل راننده و غیره استفاده کردند. گردان ما را به تیپ کربلا به فرماندهی حاج مرتضی قربانی مامور کردند. ما را به بستان بردند و در جمع آوری غنائم از سنگرهای عراقی همکاری می کردیم روزها منطقه و سنگرهای عراقی را جستجو می کردیم و انواع و اقسام مهمات، سلاح، تجهیزات و وسایل انفرادی مثل فانسقه و قمقمه و پتو و هر چیز بدرد خوری که بود جمع می کردیم و ماشین ها می آمدند و می بردند البته من نمی دانم کجا می بردند. »
رزمندگانی که به فرماندهی منوچهر مهاجرانی در خط کرخه کور مستقر شده بودند علاوه بر حفظ خط و مقابله با تحرکات احتمالی دشمن، با نیروهای خودی همه جوار نیز همکاری می کردند.


محمد رضا زارع منصوری بسیجی اعزامی از بافت و رزمنده ی عضو گردان مهدی هنری در خط کرخه کور می گوید:
«ما را چهار ساعت آموزش تخریب دادند و به عنوان گروه تخریب در جبهه کرخه کور بودیم. یک روزی برادران ارتش که هم جوار ما بودند آمدند و گفتند که «ما به گروه تخریب تان نیاز داریم.» گفتند:« عملیاتی در پیش رو داریم و می خواهیم تعدادی مین که روی پل جلوی روی مان است خنثی بشوند.» منوچهر مهاجرانی مجوز ما را دادند و همراهشان رفتیم. توجیه مان کردند که در 500 متری پلی است، که روی پل مین گذاری است. باید شما مین ها را خنثی کنید. ما تا آن لحظه مین خنثی نکرده بودیم. اما رفتیم روی پل و چشم مان به انواع و اقسام مین افتاد. مین ضد تانک، ضد خودرو و ضد نفر دیدیم و یک نوع مین که نمی شناختیم و آموزش آن را ندیده بودیم.


همین طور بسیجی وار، روش خنثی کردن مین ها را همانجا فهمیدیم و همه را خنثی کردیم. یکی از برادران ارتش که کمی جلوتر تامین ما بود، آمد و گفت «صدای عراقی ها می آید. باید این ها را اسیر کنیم و عقب ببریم. » با بی سیم کسب تکلیف کردند و مجوز گرفتند. بعد به صورت نیم خیز جلو رفتیم و دیدیم عراقی ها توی سنگر با زیرپوش و لباس زیر راحت نشسته اند. تا صدای ما را شنیدند از سنگر بیرون آمدند. همه را اسیر کردیم. هشت نفر بودند. ساعت 12 (ظهر) آنها را اسیر کردیم و عقب آوردیم. خط عقب شان متوجه شدند و آتش شدید روی ما ریختند که فقط یکی از برادران مان یک تیر جزئی به زانوی پاش اصابت کرد.

پایان پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده