نوید شاهد - عباس کلهر یکی از بستگان شهید «سعید ناصری» نقل می‌کند: «یکی از این شب ها آقا سعید را در خواب می‌بیند مغازه‌ای پر از برنج و روغن و حبوبات بود و سعید در آنجا حضور داشت حاج آقا کلهر برای احوال پرسی به آنجا سر می زند. سعید به حاج آقا سفارش می‌کند حاج آقا این برنج و روغن را برای فلان کس ببر و این یکی را برای فلان نفر بدهید.»

شهید

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: شهید سعید ناصری، یادگار «جعفر» و «عذرا» دهم تیر ماه سال 1340 در شهرستان رباط کریم به دنیا آمد. وی دانش آموز سوم متوسطه در رشته فرهنگ و ادب بود و دیپلم گرفت. سپس به عنوان سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر یازدهم اردیبهشت ماه سال 1362 در منطقه طلاییه و در عملیات خیبر توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان رباط کریم قرار دارد.

عباس کلهر یکی از بستگان شهید «سعید ناصری» نقل می‌کند:

حاج آقا به امامزاده داوود تشریف برده بودند: بعد از زیارت به فرحزاد رسیده بودند. ظاهرا استراحتی می کنند. خواب می‌بیند: مشغول صرف غذا در فرحزاد هستند و در همین موقع سعید با لباس مشکی وارد غذاخوری می‌شود، حاج آقا متوجه می‌شود ایشان شهید شده است. از سعید میپرسد که غذا خورده‌ای: سعید می‌گوید: نه. حاج آقا که ظاهراً برای خودش غذا دیزی سفارش داده بود، برای سعید چلوکباب سفارش می‌دهد. در این حین پیش خودش فکر می‌کند که چگونه خبر زنده بودن سعید را به اعضای خانواده برساند و آنها از زنده بودن سعید چه حالی پیدا می‌کنند؟ که متوجه می‌شود غذا دیر شده است و با مسئول غذاخوری تماس می‌گیرد و گله می‌کند که زودتر غذا را حاضر کن غذا را برای سعید می‌آورد، بعد از خواب بیدار می‌شود.

بیشتر مواقع به بهانه دیدن دوستان سعید و مجید در ماه مبارک در حضور پدر، از دوستان این دو شهید و برادران و خواهران او دعوت می کردیم و دور هم بودیم، یکی از این شب ها آقا سعید را در خواب می‌بیند مغازه‌ای پر از برنج و روغن و حبوبات بود و سعید در آنجا حضور داشت حاج آقا کلهر برای احوال پرسی به آنجا سر می زند.

سعید به حاج آقا سفارش می‌کند حاج آقا این برنج و روغن را برای فلان کس ببر و این یکی را برای فلان نفر و حتی سعید یک دختر خانمی را از فامیل‌های حاج عباس در خواب نام می برد که برای ایشان هم برنج و روغن ببر که حاجی اظهار می‌کند من یقین دارم سعید نه او را دیده بود و نه نامش را شنیده بود.

حاج عباس خیلی تعجب می‌کند و بعدها خواب را برای آن دختر تعریف می‌کند و ایشان خیلی اظهار مسرت می‌کند که انشاالله اعمالش مورد رضایت خداوند می‌باشد که شهید به یادش بوده است. ظاهرا این دختر خانم فرد مذهبی و با ایمان بوده و در بین اعضای خانواده بیشتر از همه پای بند به فرامین و دستورات الهی بوده است.

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده