راه سعادت بخش امام حسین (ع) را ادامه دهید
چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۴۱
نوید شاهد - در وصیتنامه شهید "محمدرضا ابراهيمینژاد جلالآباد" آمده است: من با امام خمینی میثاق بستهام و به او وفادارم، زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زندهام کنند دست از او نخواهم کشید و راه سعادت بخش حسین (ع) را ادامه دهید و زینبوار زندگی کنید.
به گزارش نوید شاهد کرمان، شهید "محمدرضا ابراهيمینژاد جلالآباد" يكم شهريور 1349، در شهرستان رفسنجان به دنيا آمد. وی تا پايان مقطع راهنمايی درس خواند، به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. سرانجام دوازدهم خرداد 1367، در شلمچه، شهيد شد.
ما از مردن نمی هراسیم
راه سعادت بخش حسین (ع) را ادامه دهید
آری همه یاران سوی مرگ رفتند، در حالی که نگران فردا بودند، من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفادارم، زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده ام کنند دست از او نخواهم کشید و راه سعادت بخش حسین (ع) را ادامه دهید و زینب وار زندگی کنید.
به جهاد در راه خدا بپردازید
خواهرم باید حجابت را رعایت کنید
برادران عزیزم شما باید مثل ابوالفضل باشید، آن ابوالفضلی که آن قدر به امام حسین(ع) اصرار کرد تا امام حسین (ع) گذاشت به میدان نبرد برود و در سن جوانی در دست یزید کافر به شهادت رسید و تو ای خواهرم باید حجابت را رعایت کنید تا حضرت زینب (س) از شما راضی باشد.
پایان پیام/
در ادامه بخشهایی از وصیتنامه شهید "محمدرضا ابراهيمینژاد جلالآباد" را با هم میخوانیم:
خدایا! میدانی که چه می کشیم، می پنداری که چون شمع ذوب می شوم، ما از مردن نمی هراسیم، اما می ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر سوزیم هم که روشنایی می رود، جای خود را دوباره به شب می سپارد پس چه باید کرد؟ «از یکسو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند هم بمانیم تا فردا شهید نشود عجب دردی، چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید بشویم».
آری همه یاران سوی مرگ رفتند، در حالی که نگران فردا بودند، من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفادارم، زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده ام کنند دست از او نخواهم کشید و راه سعادت بخش حسین (ع) را ادامه دهید و زینب وار زندگی کنید.
سلام به تو ای مادر جان و به تو ای پدر جان از شرمندگی که دارم اشک دارد از چشمانم می ریزد، مادر جان و پدر جان! این صدام یزید شمر زمان است که در برابر این ملت مسلمان 8 سال جنگ کرد، مادر جان شیرت را حلالم کن و خواهش می کنم که برای من گریه نکن، چون اگر گریه کنی زینب (س) از شما ناراحت خواهند شد، درآن عالم هر چند تا آینده بماند. پدر جان از تو خواهشی که دارم این است که به ندای امام خمینی لبیک گویید، مخصوصا چون الان وقت جهاد در راه خداوند متعال می باشد.
خواهش می کنم به ندای امام خمینی لبیک بگویید و به جهاد در راه خدا بپردازید واقعاً این را می گویم، اینجا یک جای دیگر جای چون عالم راز و نیاز می باشد. پدر جان به شما تنها نمی گویم، به تمام خویشان می گویم یکبار هم شده بیایند و رنگ جبهه و سختی که بچه ها می کشند اینها را بینید، به شما قول می دهم که به واقعیت پی می بردید و باز هم به جبهه می آیید و اگر می بینید کسی جبهه آمد و محصل هم است یکبار می آید و یک ماه بعد دوباره میرود دلیل بر این نمی شودکه نمی خواهد کار کند و یا نمی خواهد تحصیل کنند چون تمام فکرش به جبهه، وجودش به جبهه است، چون این جبهه یک عالم دیگری می باشد و باز هم به جبهه می آید.
برادران عزیزم شما باید مثل ابوالفضل باشید، آن ابوالفضلی که آن قدر به امام حسین(ع) اصرار کرد تا امام حسین (ع) گذاشت به میدان نبرد برود و در سن جوانی در دست یزید کافر به شهادت رسید و تو ای خواهرم باید حجابت را رعایت کنید تا حضرت زینب (س) از شما راضی باشد.
یک حرف را به مادران دارم و تو ای مادر مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب (س) را بدهید، خداوند می فرماید این فرزندان شما نزدتان امانت هستند و اگر روزی هم آنها را از شما گرفتند ناراحت نشوید.
نظر شما