جبهه - صفحه 26

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 12؛

معلمی که جان خود را فدای دانش آموزان کرد

نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: «ناله دانش آموزان زیر خروارها خاک قیامتی به پا کرده بود. رزمنده‌ها می‌خواستند ابتدا معلم را نجات دهند اما معلم فداکار صدایش می‌آمد و اصرار داشت اول دانش آموزان را نجات دهند...»

چيزي جز معجزه و ماندن او براي شهيد شدن نبود

نویدشاهد - شهید "سيد عزت الله قادري" در گهواره بود او را بيرون آوردم تا شيرش بدهم ديدم عقربي روي بدنش است، سياه و بسيار بزرگ و چند عقرب كوچك هم روي دوشش بود. عقرب را به زمين انداختم عقرب او را نيش نزده بود و اين چيزي جز معجزه و ماندن او براي شهيد شدن نبود.

معرفی کتاب | "ردپا" خاطرات رزمنده حمید نظری

نوید شاهد _ کتاب "ردپا"، به قلم حسین یاقوتی در 20 فصل و عکس‌هایی که ضمیمه شده، زندگی رزمنده حمید نظری را که معاون عملیات لشگر 25 کربلا را بر عهده داشته، مورد بررسی قرار داده و خاطراتی را از زبان او در خود جای داده است.

ندای رهبرش را لبیک گفت

نوید شاهد - شهید "مجید بیات کاظمی" به رغم مشکلات اقتصادی و نبود امکانات توانست تحصیلات خود را ادامه دهد، تا اینکه سال آخر دبیرستان بود که ندای رهبرش را لبیک گفت و برای آموزش نظامی راهی مراکز بسیج شد.

مردم عزیز و جوانان غیور کشورم، جبهه ‌ها را خالی نکنند

نوید شاهد - شهید "مهدی انوری" در بخشی از وصیت‌نامه خود نگاشته است: «از مردم عزیز و جوانان غیور کشورم ایران، می‌خواهم که امام عزیزمان را در راه مقدسی که در پیش گرفته تنها نگذارند و او را یاری کنند و جبهه ‌ها را خالی نگذارند و به پشتیبانی انقلاب و رزمندگان اسلام قلب امام را شاد کنند.»

عاشقانه به سوي حسين شتافت

نوید شاهد - شهید "بهرام پناهپوری"بدون اطلاع خانواده در سال 61 ضمن دریافت دفترچه آماده به خدمت، بعدا از آموزش به جبهه زبيدات اعزام شد.

ویژه نامه/ فرمانده شهید" موسی صمدی شجاع"

نوید شاهد- به مناسبت سالروز ولادت و شهادت فرمانده شهید «موسی صمدی شجاع» در تیرماه، ویژه نامه این شهید بزرگوار که شامل مجموعه‌ای از؛ زندگی نامه، وصیت نامه، خاطرات، اسناد از کودکی تا شهادت و ... را در اختیار کاربران قرار داده است.

روایتی خواندنی از فرمانده وقت سپاه سردشت- همرزم شهید موسی صمدی شجاع؛

فرماندهی که خودش تابع دستورات بود

نوید شاهد- سردار احمدی مقدم، فرمانده وقت سپاه سردشت و همرزم شهید "موسی صمدی شجاع" می‌گوید: «برای هماهنگی بعضی از امور و بررسی وضعیت منطقه رفته بودم که با شهید موسی صحبت‌هایی داشته باشم، ایشان در هنگام شنیدن دستورات بسیار آرام و سر به زیر بود و تنها تابع دستور مافوق خود بود.»

چه کسی می‌خواهد سلاح به زمین افتاده سرداران شهیدمان را بردارد؟

نوید شاهد - شهید "فریدون یزدانی"در فرازی از وصیت نامه خود آورده است: «اگر من و شما به جبهه نرویم و اگر ما و شما شهید نشویم، چه کسی می‌خواهد سلاح به زمین افتاده سرداران شهیدمان را بردارد و از درخت انقلاب مواظبت کند؟»

تصاویر/ پاسدار شهید "امیررضا صاحب جمعی"

نوید شاهد - شهید "امیررضا صاحب جمعی" یکی از شهدای پاسدار دوران دفاع مقدس است که نوید شاهد کرمانشاه به مناسبت سالروز شهادت تصاویر به یادگار مانده از این شهید والامقام را تقدیم می‌کند.

بُرشی از کتاب" گفته‌هایی از اسارت"

نوید شاهد - در قسمتی از کتاب "گفته‌هایی از اسارت"، روزهای سخت و غم انگیز اسارت را روایت می‌کند، که می‌خوانیم: «آتش سنگین دشمن برای مقابله با حمله رزمندگان ما، تلفات زیادی را بر نیروهای ما وارد ساخت اما آن شب تا صبح درگیری ادامه پیدا کرد، در جبهه ‌ای که ما حمله را شروع کرده بودیم، پیشروی ادامه داشت طوری که پاسگاه زید را هم پشت سر گذاشته و به طرف مرز ایران و عراق جلو می رفتیم در طول مسیر چند تن از نیروهای عراقی را نیز به اسارت گرفته و به پشت جبهه انتقال دادیم.»

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت هفتم ؛

دعوت نامه جعلی

نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: «برای رفتنم به جبهه پدرم راضی نبود و من هم می خواستم رضایت او را جلب کنم، به کمک یکی از دوستانم روی یکی از برگه های پایگاه مقاومت نوشتیم؛ «برادر مصطفی محمدی! با توجه به تجربیات شما در جبهه ‌ها ضرورت دارد ظرف ۴۸ ساعت خود را به گردان محبین کوهدشت برسانید...»

شهادت افتخار من است

نوید شاهد - شهید "یار ولی پژوهنده" در بخشی از وصیت‌نامه‌اش آورده است: «اگر شهید شدم این افتخار من است در راه خدا و دین مبین‌اش یعنی اسلام عزیز، جانم را هدیه کوچکی می‌دانم و امیدوارم این خواسته قلبی من در نزد خدا برآورده شود.»

برش اول از کتاب "فانوس‌های معابر"

نوید شاهد - شهید "جواد زنگنه" زیبا نبود، چیز خاصی در چهره‌اش دیده نمی‌شد که او را از همسالانش متمایز کند، مگر آن نگاه خیره پرسشگر که وقت و بی‌وقت بر چهره‌اش سایه می‌افکند. آنچه خواندید برشی بود از کتاب "فانوس‌های معابر" که دعوت می‌کنم ادامه آن را در زیر بخوانید: