از شهید «حسين محمدی كمال آبادی» روایت شده است: «وقتی به مرخصی می آمد، ماشين پدر را بر می داشت که به او می گفتيم ماشين پدر شده آمبولانس، مجروحين و معلولين جنگی را به منزل می آورد حمام می کرد تفريح می برد.»
در سال 1347 در يك خانواده مذهبي فرزندي به نام نادر به دنيا آمد نادر كه اولين فرزند خانواده بود در شهرستان خلخال ديده به جهان گشود....و در بيمارستان مورد عمل جراحي قرار مي گيرد و اين عمل باعث جانبازي وي مي شود و 13 سال به عنوان جانباز قطع نخاع با سختي هاي فراوان مشغول به زندگي و كار مي شود ...
او اولین فرزند خانواده خود بود. او از طریق بسیج در سن هجده سالگی وارد جبهه شدند. او چندین بار هم در جبهه حضور داشت. مرحله اول که به جبهه رفت حدودا" 3 ماه در جبهه بود و 5 بار در آن مکان فعالیت داشت. ایشان در آنجا مسئولیت تدارکات و راننده جیپ را بر عهده داشت...
فطرت پاک شهید براثر انقلاب اسلامي بيدار شد و به طور همنوا نداي حضرت امام در قلبشان نشست و با پيروي و عمل به دستورات آن حضرت راهي جديد را پيدا کردند و همواره تأکيد مي کردند اين راه را بايد ادامه دهيم و نبايد به گذشته خود برگرديم قبل از اينکه وارد سپاه شود در حرفه طلاسازي مشغول بود.
محمود اسکندري از کودکي به ورزش علاقه بسزایي داشت وقتي که به هنرستان رفت در سال اول کاراته کونگ فو در شهر ورامين شرکت کرد در صورتيکه ورزش نيز مانند درس خواندنش از ديگران بهتر و نمونه بود بعد از يادگرفتن کونگ فو در قريه فيلستان يک کلاس کونگ فو باز کرد...
در كنار تحصيل به ساير بچه هاي روستا در كارهاي خانه و خارج از خانه به مادر و پدرش ياري مي رساند. بعد از پشت سرگذاشتن تحصيلات دوره ابتدایي درس و مدرسه را رها كرد و جهت بهبود وضع اقتصادي خانواده به كار و تلاش پرداخت...
شهيد قنبر علي ستوده در خانوادةاي ساده و بي آلايش در شهر گرگان در محله دوشنبهاي در سال 1334 در خانوادهاي مذهبي چشم به جهان گشود او دوران كودكي را در خانواده متدين و مذهبي به سر برد كه دوره ابتدايي به تحصيل مشغول شد...سعي داشت كه يكي از خادمان امام حسين (ع) باشد تا زماني كه در سال 1353 او به خدمت سربازي فراخواننده شد و سال 1355 در خدمت ارتش قرار گرفت و بعد از تمام شدن خدمت باز به گرگان آمد و كنار پدرش در مغازه او مشغول به كار شد.
وي در منطقه عملياتي دهلران، حماسه ها و دلاوريها و رشادتهاي بي شماري از خود به يادگار گذاشته است. وي فرد مؤمن و متدين، باهوش و تلاشگر و اميدوار بود. هميشه مي گفت من مي دانم ايران پيروز خواهد شد و صدام شكست مي خورد، زيرا آن اتحاد و همبستگي كه در بين مردم بسيجي، ارتشي، سپاهي و همه وجود دارد وصف ناپذير است.
شهید محمدرضا جعفری چاشمی در تاریخ پانزدهم فروردین 1344در روستای فاضل آباد، بخش کمالان از توابع شهرستان علی آبادکتول استان گلستان چشم به جهان گشود...عد از اعزام از طرف بسیج در جبهه ی گیلانغرب بر اثر اصابت ترکش به بدن در تاریخ بیست و سوم آذر 1360، به شهادت نائل آمد...
پس از بازگشت از جبهه در قسمت حراست راه آهن مشغول به كار شد كه پس از سه ماه بار ديگر بر حسب وظيفه به عنوان بسيجي به منطقه اعزام شد و در حمله والفجر مقدماتي و مرحله اول و دوم شركت نمود...
شهید محمدعلی علاقه زیادی هم به ورزش داشت و در باشگاه محل، بدنسازی کار می کرد . با شروع جنگ تحمیلی در سال 64 در حالی که شش ماه به زمان معرفی کردن خود برای سربازی مانده بود برای انجام خدمت مقدس سربازی آماده شد و دوران آموزشی خود را در پایگاه نیروی هوایی مهر آباد گذرانید...
شهید حبیب الله سیاح پدرش محمد حسن نام داشت او در سوم شهریور 1345 در شهرستان شیروان دیده به جهان گشود و در نهایت در بیست و شش اذر 1372 حین ماموریت به شهادت رسید
بگوئيد صبركنند براى خدا كه خداوند، خلق ميكند و ميميراند چه بهتر كه انسان لايق باشد در راه او شهيد شود اما من كه در اين جبهه حق عليه باطل شركت كردم آگاهانه بوده و خودم انتخاب كردم ...
کم سن و سال بود اما عقیده ای والا یافته بود و برای تحقق عقیده اش با تمام وجودش تلاش می کرد و برای همه توصیه می کرد تا براي حفظ كشور بكوشند و براي امام دعا كنند.
سردار شهید محمد شهسواری آزاده ی سرفراز/ ازعشایر شیخ آباد کهنوج
شهید محمد رضا لاری نجفی در دورهای که کمتر کسی جرأت میکرد عکس یا اعلامیه امام(ره) را همراه داشته باشد، در تهران و کرمان به تکثیر و پخش اعلامیه و عکس امام(ره) اقدام میکرد.
محمد حسين زماني که در مناطق کرخه نور مشغول انجام خدمت بود ، مجروح شد . پس از آن مدت زماني را در موسيان ، عين خوش و دشت عباس خدمت کرد و سپس عازم منطقه آبادان شد .