جانباز هفتاد درصد جنگ هشت ساله آقای بهرام تافته اهل یکی از روستاهای بندر ریگ است. او در یک خانواده روستایی و مذهبی متولد شده است. دیپلمش را همزمان با پیروزی انقلاب در برازجان گرفته است. و بعد از انقلاب زندگی خود را وقف آرمان های بزرگ انقلاب کرد. از همان ابتدای جنگ تحمیلی به جبهه های نبرد شتافت و از ایران و ایرانی دفاع کرد. در عملیاتی یکی از چشمانش را از دست داد و در عملیات فتح المبین بر اثر ترکش مین، زبان و فکش دچار آسیب جدی شد. وقتی که در یک روز سرد زمستانی، شانزده دیماه 1386 ، در بندر بوشهر به منزلش رفتیم، او با زبانی که نصف آن هم در جبهه های جنگ جا مانده و با زحمت زیاد، خاطراتش را از سال های آتش و خون بازگفت.
جانباز 70فرهاد علیمرادی در روز 29/خرداد/97با تحمل بیماریها و مشکلات ریوی که براثر عوارض ناشی از جراحت های دوران جنگ و دفاع مقدس می باشد دعوت حق را لبیک گفت
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین خیده
من حسین خودم رو فدای حسین فاطمه کردم . اصلا هم ناراحت نیستم ، خدا با علی اکبر و قاسم همنشین اش کنه . وصیت کرده بود که سنگرش و خالی نگذاریم . خدا نوه هام هم به راه راست هدایت کنه . من اسم حسین رو روی یکی شون گذاشتم . قد وبالاو حرکاتش مثل حسین خودم می مونه .
قرار ملاقات را با آقای عباس روشن قیاس در محل ساختمان بنیاد شهید و امور جانبازان و ایثارگران کنگان گذاشته بودیم . با وجود اینکه طرف چپ بدنش فلج است، افتان و خیزان در گرمای تیرماه کنگان خودش را به ما رساند. به دلیل ضربة مغزی حافظ هاش کار نمی کند و حتی یادش نیست چطوری و کجا مجروح و جانباز شده است. سؤال های ما را با جواب های بسیار کوتاه پاسخ داد.
جانباز هفتاد درصد، مختار اعمایی، جانباز شیمیایی جنگ تحمیلی بود. هفتاد درصد ریه اش از کار افتاده و حتی نفس کشیدن نیز برایش دشوار بود. با دردهای جسمانی بسیار سال ها مأنوس بود. در بعداز ظهر روز شانزدهم تیر 1386 به منزلش در برازجان رفتیم و مختار با زبانی که درست نمیتوانست صحبت کند، ما را مهمان اندوه هایش کرد. مختار نمونة بارز انسان های فداکاری بود که سلامتی خود را تقدیم استقلال مملکت کردند، جانفشانی کردند و آگاهانه به استقبال درد و رنج رفتند تا ما بتوانیم به زندگی راحتمان ادامه دهیم. با کمال تأسف ایشان در روز نهم آبان 1388 پس از تحمل سا لها درد و رنج به شهادت رسیدند.
شهید دکتر حبیب اله شریفیان در تاریخ 19 اسفند 1337 در شهرستان خمینی شهر، در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود . هنوز دو سالش نشده بود که با خانواده به آبادان رفت و به مدت چهارده سال در آنجا زندگی کرد.
آقای عبدالمحمد پاپری ثابت است که در مرداد ماه 1370 در کردستان بر اثر انفجار مین مجروح و جانباز شده است. جان او را یک کُرد نجات داده است. تنها دوازده ساعت به پایان دوران دو ساله خدمتش باقی مانده بود که جانباز شده است.
در عملیات نصر ۸ در جنگل ماهوت تیربارچی بودم، در این عملیات بود که بهشدت مجروح شدم، تیربار از دستم افتاد و خودم هم به روی زمین افتادم، نمیتوانستم بلند شوم، نگاه کردم دیدم پا دارم، ولی نمیتوانم بلند شوم، بعد از آن من را به بیمارستان صحرایی بانه بردند، اگر آنجا پاهایم را عمل میکردند ...
جمعی از سپاه ، اداره ورزش و جوانان ، مدرسه ابتدایی شاهد امام رضا (ع) و مدرسه ابتدایی وحدت کاشان با حضور در توانبخشی خاتم الانبیاء(ص) کاشان از جانبازان تجلیل کردند.
دست چپم قطع شده بود انگشتان پای چپم هم بر اثر اثابت ترکش قطع شده بود در بقیه قسمت های بدنم ترکش ها جا خوش کرده بودند به طوری که غرق در خون بودم . در این میان ترکشی به ناحیه کمر من اصابت کرد. که باعث شد از کمر به پایین قطع نخاع شوم. خلاصه ترکش های زیادی به تمام نقاط بدنم یعنی دست ها، پاها، پشت،پهلوها، جلوی بدن و بعضی از اجزای داخلی بدن اثابت کرده است.فقط در این لحظه ذکر یازهرا، یا حسین و یا مهدی همراه من بودند و دیگر از هوش رفتم و چیزی به خاطر ندارم.
رزمنده وقتی بررسی می کرد جای یک کمپوت به راحتی می توان دو عدد نارنجک دستی جای داد. رغبت بیشتری پیدا می کرد تا آن را انتخاب نماید و بتواند در موقع نیاز در مقابل بعثیان برتری خود را نمایان سازد...