به مناسبت روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم، ویژهنامه شهید «مهدی خراسانی» شامل زندگی، وصیتنامه، خاطرات، کلیپ، تصاویر و مصاحبه با همسر این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میشود.
مادر شهید «رمضانعلی کاشانیجباری» نقل میکند: «آمد کنارم نشست و گفت: مادر! شما چرا زیارتِ خانه خدا نمیرین؟ بعد از شهادتش بارها به خوابم آمد و گفت: به حج برو. تا اینکه قسمتم شد. شبی که اسم نوشتم، به خوابم آمد و گفت: سلام حاجیهخانم!»
دوست شهید «نوروزعلی اکبریچاشمی» نقل میکند: «وقتی به بیحجابی برمیخورد، خودش را به او نزدیک میکرد و مؤدبانه میگفت: خواهر جان! تو رو به خدا حجابت رو حفظ کن! شما دارین زحمت شهدا رو هدر میدین.»
شهید «بزرگ میرانی» اولین روز فروردین ۱۳۴۰ در روستای علیان شهرستان دامغان به دنیا آمد. کمک کردن به دیگران از ویژگیهایش بود. نماز جماعت را واجب میشمرد و به زمزمه زیارت عاشورا در دل شب علاقه خاصی داشت. سرانجام دوازدهم مرداد ۱۳۶۲ در منطقه مهران به شهادت رسید.
به مناسبت سالروز شهادت شهید «حسین امانیوامرزانی» دستنوشته این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میشود. در گزیدهای از دستنوشتههایش در وصیتنامهاش میخوانیم: «همیشه از خدا طلب آمرزش کنید و به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید. غفلت و بیتفاوتی را از خود دور کنید.»
همرزم شهید «نوروزعلی اکبریچاشم» نقل میکند: «به عنوان فرمانده دسته گذاشتمش. تواناییهای خوبی داشت. گفت: پدرشون رو درمییاریم و نمیگذاریم منافقین بیان جلو. چند بار این جمله را تکرار کرد. از دلم گذشت: امشب حاجی شهید میشه.»
پدر شهید «حسین امانیوارمرزانی» نقل میکند: «بهش گفتم: ممکنه اسیر بشی. گفت: قبول دارم. گفتم: ممکنه شهید بشی. با خوشحالی گفت: آرزومه! اینها را که شنیدم، بوسهای به پیشانیاش زدم. گفتم: برو در پناه خدا!»
شهید «حسین امانیوارمرزانی» در وصیتنامهاش مینویسد: «خدایا! شکرت که دستانم را به ریسمان خود یعنی حبلالمتین عترت پاک وصل کردی. خوشم، چون که پیرو عترت تو هستم.»
مراسم تشییع پیکر مطهر جانباز ۷۰درصد، سردار شهید «ناصر طحانی» که پس از سالها تحمل جراحات ناشی از دوران دفاع مقدس، روز گذشته به جمع یاران شهیدش پیوسته بود، صبح امروز از معراج شهدا تا گلزار شهدای امامزاده علیاشرف(ع) شهرستان سمنان برگزار شد. در ادامه تصاویر نوید شاهد از این مراسم را ببینید.
مادر شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل میکند: «سید مهدی نشانهای نداشت. به او گفتم: مهدیجان! سلامم رو به مادرت زهرا برسون و بگو روز قیامت گوشه چشمی به من گناهکار رو سیاه کنه.»