مصاحبه - صفحه 12

مصاحبه

بازدید از موزه دفاع مقدس، تداعی‌گر لحظه مجروحیتم شد

یکی از جانبازان 70 درصد استان زنجان می گوید: برای بازدید به موزه دفاع مقدس تهران رفته بودم که در قسمتی منطقه مین‌گذاری شده را طراحی کرده بودند و به صورت مجازی، مین در آن لحظه منفجر می‌شد. همین فضا و آن صدا و حس و حال مرا به لحظه مجروحیتم برد و بی‌هوش شدم.

جشنواره هنرهای تجسمی بهترین فرصت برای شکوفایی استعداد هنرمندان است

مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان گفت: جشنواره هنرهای تجسمی بهترین فرصت برای شکوفایی استعداد هنرمندان است از این‌رو همه هنرمندان بشتابند تا در رکاب شهدا در این جشنواره به رقابت بپردازند.
مادر شهیدان طهماسبی‌پور

سه نوگل دانش آموزم، مثل فرشته با هم پرکشیدند

همزمان با راهپیمایی مردم ایلام به مناسبت سالروز ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ حزب بعث در اقدامی ددمنشانه شهر ایلام را بمباران کرد که منجر به شهادت ۳۷ تن از مردم بی‌گناه این شهر شد که در میان آن‌ها شهدای دانش‌آموز نیز به چشم می‌خوردند. نوید شاهد ایلام جهت بزرگداشت نام و یاد شهدای دانش‌آموز به سراغ مادر شهیدان طهماسبی‌پور که خود نیز از جانبازان ۷۰ درصد است رفته، که این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
مادر شهید «ابراهیم‌علی ربیعی‌نژاد»:

گفتم به جبهه نرو اما ابراهیم گوشش بدهکار نبود

«برای رفتن به جبهه از من اجازه گرفت، اما من مخالفت کردم و گفتم نرو. اما ابراهیم گوشش بدهکار نبود مدام اصرار می‌کرد به جبهه برود. یک روز عصبانی شدم و گفتم ابراهیم یک بار دیگر اسم جبهه را بیاوری دیگر لباس‌هایت را نمی‌شورم. اما ابراهیم هیچ جوابی نداد به بیرون از خانه رفت و دوباره شب به خانه آمد. گفت مادر جان با من که قهر نیستی. گفتم نه عزیزم. گفت مادر جان سبزی داریم بخورم؟ گفتم بله سبزی هم داریم. پسرم عاشق سبزی بود ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید «ابراهیم‌علی ربیعی‌نژاد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات پدر شهید «محمد کشاورزترک» از فرزندش

دعا کنید اسیر نشم، شهید بشم!

«محمد برای رفتن به جبهه از پدر و مادرش اجازه گرفت و گفت دعا کنید اسیر نشم، شهید بشم. آرزویش شهادت بود به همین دلیل مدام از پدر و مادرش درخواست می‌کرد برای شهادتش دعا کنند. محمد ابتدا در سردشت دوره‌های آموزشی را گذراند. در مجموع هم ۶ ماه خدمت کرد که خبر شهادتش را به من دادند ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های پدر شهید «محمد کشاورزترک» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
گفت‌وگویی با پدر شهید دانش‌آموز «حسین سلطانیان»

دانش‌آموزی که برای خونخواهی کلاس اولی‌ها رفت و بازنگشت

پدر شهید دانش‌آموز مفقودالپیکر «حسین سلطانیان‌ملک‌آبادی» گفت: پس از بمباران مدارس کرمانشاه، پسرم با قدی کوچک و همتی مردانه به جنگ رفت و آرزو کرد هر زمان که شهید شد، پیکرم مانند فاطمه زهرا مفقود باشد.
خاطرات شفاهی همسران شهدا

همسران شهدا برای فرزندانشان هم پدر و هم مادر هستند

همسر شهید «شیخی» تعریف می‌کند: زمانی که همسرم به شهادت رسید سه فرزند کوچک داشتم و یک توراهی که پنج ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد، آنها را به سختی بزرگ کردم. در واقع همسران شهدا در نبود شوهر، برای فرزندانشان هم نقش پدر ایفا می کنند و هم مادر، در ادامه این مصاحبه منتشر می شود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا/

فرزندم علاقه زیادی به تلاوت قرآن داشت

طلبه شهید «سید برزو کرمی» آبان ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می‌گوید: پسرم علاقه زیادی به تلاوت قرآن داشت و قرآن را با صوتی زیبا تلاوت می کرد. همیشه می‌گفت مادر دوست دارم شهید شوم. فیلم این مصاحبه در ادامه منتشر می شود.
مادر شهید «قدرت‌الله زرآبادی‌پور»:

دو بار مجروح شد اما دست از رفتن به جبهه برنمی‌داشت

«دو بار بر اثر اصابت ترکش در جبهه‌ها زخمی شد، اما دست از رفتن به جبهه برنمی‌داشت، وقتی که مجروح شد، من و پدرش هر چقدر از پسرم خواهش کردیم که دیگر به جبهه نرود، قبول نکرد، به قدرت‌الله گفتیم مگر مجبور هستی با این وضعیت مجروحیت به جبهه بروی، حداقل صبر کن تا وضعیت جسمی‌ات بهتر شود بعد برو ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید «قدرت‌الله زرآبادی‌پور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
مادر شهید «سلیمان رحیمی»

شفای همسرم را از مزار پسر شهیدم گرفتم

مادر شهید «سلیمان رحیمی» می‌گوید: چند وقت پیش پدر شهید مریض می‌شود و او را برای عمل به بندرعباس می‌فرستند، رفتم سر مزار شهید که شفاعت پدرش را بگیرم، به او گفتم تو پیش خدا حرمت داری، سلامتی پدرت را از خدا بخواه...
پدر شهید «مهدی نانکلی»:

پسرم در انجام فعالیت‌های فرهنگی و انقلابی فعال بود

«مهدی عاشق امام خمینی(ره) بود، حرف‌های ایشان را به خوبی از رادیو گوش کرده و در اجرای آن تلاش می‌کرد. پسرم در دوران انقلاب اسلامی، در انجام امور فرهنگی و انقلابی فعال بود، من هم از فعالیت‌هایش خبر داشتم، مخالفتی نداشتم و از ایشان راضی بودم ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های پدر شهید «مهدی نانکلی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

«سیدحسن‌ نصرالله» الگوی استقامت و نیک‌رفتاری بود

در لبنان من تنها نیروی ایرانی بودم که به زبان عربی تسلط کامل داشتم به همین خاطر به عنوان مترجم هم کار می‌کردم تا اینکه به بَعَلبک که مرکز دره بُقاع بود اعزام شدم. سپاه یک مقر در رأس‌العین آنجا داشت به اسم المهدی، من در آنجا با سید حسن نصرالله آشنا شدم «سیدحسن‌ نصرالله» الگوی استقامت و نیک‌رفتاری بود. یک آشنایی میمون که همیشه به آن افتخار می‌کنم. «جاسم تخت‌رونده» یکی از نیرو‌های انقلابی است که پس از پیروزی انقلاب به لبنان اعزام شد تا به مردم بی‌دفاع و مظلوم فلسطین کمک کند. در ادامه گفتگوی انجام شده با وی را می‌خوانیم.
مادر شهید «سید مهدی مستوری»

پسرم قول گرفته بود که جلوی تابوتش گریه نکنم

مادر شهید نیروی انتظامی از قائمشهر گفت: روز تشییع پیکر فرزندم تفنگ بر روی دوش و پرچم روی دستم گذاشتم، دنیا برایم به آخر رسیده بود، فرزندم شهید شده بود، اما عشق مادری نمی‌گذاشت خلاف وصیت‌نامه فرزندم عمل کنم.
پیشکسوت دفاع مقدس

خوشحالم که خداوند توان ۴۳ سال خدمت به وطن و مردم را به من عطا کرد

سرهنگ بازنشسته و جانباز «شکراله کاظمی» می‌گوید: «خوشحالم که خداوند به من توان و اراده داد تا ۴۳ سال به وطن و مردم عزیزم خدمت کنم. خدمت در نیروی انتظامی یک شغل آبرومند در عین حال سخت است. دفاع از کیان وطن و ملت بر همه مخصوصاً آن‌هایی که توانایی‌اش را دارند واجب است.» در ادامه به پاس ارج نهادن به پاسداشت پیشکسوتان عرصه دفاع از وطن، پای صحبت‌های وی نشسته‌ایم.
خاطرات شفاهی؛

فرزندانم با کمبود محبت دستانِ پدر، بزرگ شدند

همسر شهید حاج «غلامرضا غیاثی» سال‌ها در کسوت معلمی درس عشق و ایثار در زیر آتش و خمپاره دشمن بعثی را به دانش آموزان دیارمان آموخت، در حمله تروریستی منافقان کوردل سی‌ام بهمن‌ماه ۱۳۷۹ به علت اصابت گلوله تروریست‌ها در شهر ایلام به درجه رفیع جانبازی نائل آمد و پس از نوزده سال تحمل رنج و سختی دار فانی را وداع و به یاران و همراهان شهیدش پیوست. همسر شهید می گوید: فرزندانم با کمبود محبت دستان پدر بزرگ شدند. در ادامه این مصاحبه تصویری منتشر می‌شود.
جانباز ۷۰ درصد مرتضی اطلس‌باف:

دفاع مقدس، دوره طلایی در تاریخ ایران است

جانباز ۷۰ درصد «مرتضی اطلس‌باف» گفت: دوران هشت سال دفاع مقدس، یک دوره طلایی در تاریخ ایران است، زیرا اگر تاریخ کشور را مطالعه کنید متجاوزانی که به ایران حمله کردند، موفق شدند، یک تکه زمین از ایران را با عنوان غرامت به نفع خودش مصادره کرده و به کشور صدمات سنگینی وارد کنند. اما طی دوران دفاع مقدس اینطور نبود.

تبیین نقش بانوان در دوران دفاع مقدس ضروری است

«آرزو رحمتی» گفت: هر قلمی که در راه دفاع مقدس بر کاغذ روان می‌شود، برکت و نور است. ایجاد موسسات انقلابی که به طور تخصصی در زمینه ایثار و شهادت فعالیت دارند نوید بخش آینده‌ای روشن برای روایت گری متفاوت و منحصر به فرد از هشت سال دفاع مقدس خواهند بود.
گفتگو با همسر شهید «غلامرضا کرد» در هفته گرامیداشت دفاع مقدس

کسی که پا در جهاد و جبهه گذاشت، از این مسیر باز نمی‌گردد

«محبوبه دین محمدی» گفت: همسرم می‌گفت؛ اینجا همه ما در خانه‌های خود با امنیت و آرامش زندگی می‌کنیم و لحظه‌ای به این فکر نمی‌کنیم که اگر کشورمان به دست دشمنان بیفتد چه کار خواهیم کرد و چه اتفاقات ناگواری در کمین‌مان است. اگر دشمن به سمت ما بیاید دیگر آرامشی نخواهد بود و زندگی به بدترین شکل ممکن خود را نشان خواهد داد.
مصاحبه تصویری با همسر شهید والامقام «سید نجم موسوی»؛

ازدواجی که راه شهادت را گشود

سیده رقیه دادوند همسر شهید «سید نجم موسوی» می‌گوید: آخرین باری که می‌خواست به جبهه برود با التماس گفتم نرو من تنها می‌شوم، با خنده گفت؛ نترس من لیاقت شهادت ندارم مگر اینکه سعادت ازدواج با تو راه شهادت را به رویم بگشاید. در ادامه مصاحبه تصویری با همسر این شهید والامقام تقدیم مخاطبان عزیز می‌شود.
جانباز امدادگر «عزت قیصری»:

مجروحان مداوای دیگران را نسبت به خودشان ترجیح می‌دادند!

«به‌زحمت کلاه را از سرش جدا کردم، بخاری از داخل کلاه کاسکت به صورتم خورد، مقداری از مغز و موی سرش داخل کلاه ریخته بود، مو و مغزش با هم قاطی شده بود. خون به سر و صورت و لباس‌هایم پاشید، خواستم تکه ترکش را در بیاورم، اما داخل مغزش رفته بود و درنیامد. گفتم بنده خدا چرا زودتر نگفتید که سرت ترکش خورده؟ گفت وقتی مجروحان تکه و پاره را می‌دیدم، فکر کردم اول به آن‌ها برسند بهتر است، من طاقت می‌آورم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از ناگفته‌های جانباز «عزت قیصری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه