خاطرات شهدا - صفحه 98

خاطرات شهدا

خاطرات/ شهید "قزوینی" شد رئیس من!

نوید شاهد - «شهید حمید قزوینی توسط شهید داودآبادی به من معرفی شد. آن زمان من در اتاق جنگ بودم. داودآبادی گفت: هر چه در چنته داری به ایشان یاد بده ...» ادامه این خاطره از همرزم شهید "حمید قزوینی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

فرمان امام رضا (ع) به شهید "خالصی"!

نوید شاهد - مادر شهید "احمدرضا خالصی" نقل می‌کند: «احمد خوابی را که دیده‌بود، برایم تعریف کرد. امام رضا (ع) بهش گفته‌بود: مادرت رو هم به مشهد بی‌آر! قول داده‌بود وقتی از جبهه برگشت من و خواهرش را به پابوس امام هشتم ببرد. آخرین روزهای مأموریتش بود که ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.

خاطرات/ چقدر خوشحال شدم!

نوید شاهد - «پس از ورود به دانشگاه شهید چمران متوجه تجمع رزمندگان در این دانشگاه شدیم، در آن هنگام متوجه شدم که شاعر قدمعلی بهرامی پدر اینجانب مشغول سرودن شعر است ...» ادامه این خاطره از "علی بهرامی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

ماجرای شیرینی شهادت در شب آخر

نوید شاهد - مادر شهید "حسین یغمائیان" نقل می‌کند: «دوستش می‌گفت وارد چادر شدم. جعبه‌ای شیرینی را به طرفم گرفت. در حالی‌که یکی از آن‌ها رو برمی‌داشتم، سرم رو بالا آوردم و گفتم: بابت چیه؟ حسین لبخندی زد و لحظه‌ای سکوت کرد و گفت: اگه خدا بخواد ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.

وساطت شهید "ابوترابی" در حل مشکل ازدواج دو جوان

نوید شاهد - «دو دختر و پسر جوان قصد ازدواج داشتند و تقریبا داشت کار تمام می‌شد که خانواده داماد پی بردند، پدر عروس از نیروهای دربار رژیم گذشته بود و نمی‌دانستند باید چه کنند من پیشنهاد دادم موضوع را با حاج‌آقا ابوترابی در میان بگذارند ...» ادامه این خاطره را از شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطره روزنوشت شهيد "فريدون کاردانی" «4» / بی سیم چی

نوید شاهد - شهيد "فريدون کاردانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «امروز صبح از ساعت 7 ما را به صف کردند و به تمرين رژه و قدم رو پرداختيم چون قرار بود آقای ناطق نوری وزير کشور از پادگان ديدن کند...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

شفای ثامن‌الحجج شامل حالش شد

نوید شاهد - مادر شهید "رمضانعلی دارابی" نقل می‌کند: «فرمانده به رمضانعلی که از سربازهای قدیمی و ارشدشون بود، مأموریت داد که با یکی از سربازها که تک‌فرزند خانواده‌اش بود، برای بچه‌های تأمین جاده، غذا ببرن. در برگشت به پایگاه، ماشین‌شون روی مین رفت و رفیقش تکه‌تکه شد و او هم از ناحیه فک، صورت و دست مجروح شد. مدتی بیهوش روی زمین افتاده‌بود ...» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت می‌کند.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (18)

روایت زندگی یک شهید از زبان شهیدی دیگر

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «سفر پنجم آواز غم با شفقی که به خون نشست: داستانی از آواز سوزناک غم و شفق سپيدی که به خون نشست، داستانی از غروبی خونين، سنگری خونين، پيکری خونين و بالاخره داستانی از چگونگی شهادت بهمن شجاعی...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

ثبت‌نام جبهه یا کپسول گاز!

نوید شاهد - «یک روز من با عجله به خانه رفتم و مادرم را صدا کردم و به او گفتم مغازه سر کوچه کپسول گاز ثبت‌نام می‌کند و باید یک درخواست بنویسم و با شناسنامه‌های شما و پدرم ببرم تا ثبت‌نام کنم ...» ادامه این خاطره از جانباز "سلمانعلی جامکلو" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (17)

نسخه عشق یک رزمنده در یک دیدار

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «با قلبی گرفته رفتم داخل اتاق، چند نفری که باقی مانده بودند زانوی غم در آغوش گرفته بودند همه ساکت بودند و بعضی ها هق هق گريه شان لحظه های سکوت را می شکست و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (16)

جلال در حین گرفتن وضو به شهادت رسید

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « جلال را بغل کردم و گذاشتم روی برانکارد با حبيب رستمی آورديم به آمبولانس سپرديم و فوراً به سوسنگرد فرستاديم. خيراله به پايش ترکش خورده بودو...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (15)

یک روز همراه با نیرو های چمران

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « با يکی از نيروهای چمران رفتيم شناسائی در دهکده آل بقری. وقتی به دهکده رسيديم وارد کانالی شديم. کانال عميق بود و تا گردن می پوشاندو...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (14)

صدای صوت خمپاره با پوست پسته

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «غروب بود که رفتيم پيش بچه ها مالکيه در چند کيلومتری سوسنگرد بود و نيروهای عراقی پشت رودخانه بودند. ابوالفضل اکبری هم آنجا بود بيشتر از همه بچه های ما با ابوالفضل صميمی شده بوديم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (13)

يک قلب در دو پيکر

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « برادرم گفت که ديده ور زخمی شده تا اين را گفت من هم مجبور شدم برنامه آمدن دوباره به سوسنگرد را بريزم. دو سه بار در اين مدتی که کازرون بودم به بيمارستان رفتم و پانسمان را عوض کردم...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

این شهدا واقعی نیستند! /شبهه‌ای که خود شهید پاسخ داد

نوید شاهد - خواهر شهید "محمدرضا کردی" نقل می‌کند: «همسایه‌مان می‌گفت: خدا کند که این شهدا، شهدای واقعی باشند. نیمه‌های همان شب بود که محمدرضا را در خواب دیدم مرا صدا زد و گفت: خانم یگانه، برای این شهدا سوره يس بخوان.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

با آب دادن به گربه‌ها، خداوند ما را نجات داد!

نوید شاهد - «در آن شلوغی و زیر آتش دشمن به یاد افتادم که گربه‌ها تشنه مانده‌اند رفتم از تانکر آب بیاورم. خمپاره همچنان می‌بارید. یک ترکش به بازوی سمت چپم اصابت کرد. دیدم سنگر ما به هم ریخت. گفتم دیگر کار گربه‌ها تمام شده است ...» ادامه این خاطره از جانباز "علیرضا شمسینی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

نذر کردم اگر جبهه آمدم، ظرف‌های همسنگرانم را بشویم

نوید شاهد - «برادر گرائیلی وقتی پیش ما آمد ما را قسم داد که ظرف‌ها را نشوییم او می‌گفت نذر کردم اگر قسمت شد و جبهه آمدم تا آخر ماموریت ظرف‌های همسنگرانم را خودم بشویم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
مادر شهید "محمد انصاریان":

فردا، کتاب "الضاریان" رونمایی می‌شود

نوید شاهد – مادر شهید "محمد انصاریان" گفت: کتاب "الضاریان" فردا، پنجشنبه، همزمان با سالروز عملیات کربلای 4 و شهادت این شهید بزرگوار رونمایی می‌شود.

سفارش شهید "اردکانی" به مادرش قبل از شهادت

نوید شاهد - مادر شهید "محمدرضا اردکانی" نقل می‌کند: «هیچ وقت نمی‌گفت می‌خوام برم جبهه. می‌رفت سپاه، ثبت نام می‌کرد. لباس می‌گرفت می‌آمد خانه می‌پوشید. آن‌وقت متوجه می‌شدیم که می‌‌خواد بره جبهه. وقتی می‌خواست بره جبهه، بهم سفارش می‌کرد ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.

شهادتش را پیشگویی کرد

نوید شاهد - برادر شهید "عباس احمدی" در خاطره ای از برادرش اینطور می گوید: «بعد از بازگشت از جبهه خیلی بی قرار شده بود و می خواست دوباره برگردد منطقه، این بار روحیه عجیبی داشت از مادرم حلالیت می طلبید و به پدرم دلداری داد و گفت: ناراحت نباش که فرزندت را در راه خدا هدیه می دهی. مطمئن بود که دیگر راه برگشتی نیست.»
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه