خاطرات شهدا - صفحه 99

خاطرات شهدا
مسئول مشارکت زنان اداره‌کل حفظ آثار دفاع مقدس کرمانشاه:

نهضت خاطره‎نگاری دفاع مقدس، گنجینه‎های ارزشمند آن را حفظ خواهد کرد

نوید شاهد - «آذر آزادی» گفت: بیان این ایثارگری‎ها و از‌خودگذشتگی دفاع مقدس در قالب نهضت خاطره‎گویی و خاطره‎نگاری می‎تواند این گنجینه‎های ارزشمند را حفظ کند و هم الگوی برای دختران و مادران آینده کشورمان باشد.

کشیدن دندان همانا و غش کردن من همانا!

نوید شاهد - «بدون آمپول بی‌حس‌کننده دندانم را کشید. کشیدن دندان همانا و غش کردن من همانا، دیگر نفهمیدم چه شده، فقط وقتی چشمانم را باز کردم دیدم که لباسم تمام خونی است و از شدت درد چشمانم تار می‌بیند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزاده و جانباز "کرم قشلاق‌پور" از دوران اسارت در اردوگاه‌های رژیم بعث است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خاطره‌ای از شهيد نصرالهی؛ بزرگمرد بانه

نوید شاهد _ شهید سپهبد صیاد شیرازی، درباره همرزمش شهید نصرالهی می‌گوید: "اولين بار كه با اين شهيد عزيز آشنا شدم، من نگران بودم كه چقدر می‌توانم از كمک ايشان استقاده كنم...." ادامه این خاطره از شهید «قاسم نصرالهی» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.

من به این زودی از پیش شما نمی‌رم!/ شنیده‌هایی از شهید "رفیعیان"

نوید شاهد - مادر شهید "رمضانعلی رفیعیان" نقل می‌کند: «پایم شکست و گچ گرفته‌بودم. یک روز گفت: مادر! چرا نماز جماعت نمی‌ری؟ گفتم: با این پا که نمی‌تونم؛ توی خونه می‌خونم. خیلی جدی گفت: مادر! به امید خدا خوب شدی باید بری. منظورم این بود که مسجدها رو خالی نگذاریم...» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز پرستار، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت می‌کند.

روایت مجروحی که خودش ترکش را از دستش بیرون درآورد!

نوید شاهد - « ترکش به ساعد رزمنده‌ای اصابت کرده بود. دکتر برایش ساعت عمل نوشت ولی بنای ناسازگاری نهاد و گفت: من مشکلی ندارم مرا بی‌خودی اینجا آورده‌اند. این را بعدا هم می‌شود درآورد ...» ادامه این خاطره از زبان "رقیه صفری" از زنان امدادگر استان قزوین در جبهه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

چه لحظه‌های عجیبی بود!/ روایتی از هم‌رزم شهید "شمسی‌پور" پس از شهادتش

نوید شاهد - هم‌رزم شهید "سیدرضا شمسی‌پور" نقل می‌کند: «در جبهه نورد اهواز، نیروها قدری عقب‌نشینی داشتند. در آن عملیات رضا راننده نفربر زرهی بود. اطلاع کامل دارم که بنده خدا، اول مجروح شد و با آمبولانس داشتند او را به پشت جبهه حمل می‌کردند که آمبولانس مورد اصابت ترکش قرار گرفت و ...» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز پرستار، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که شما را به مطالعه بخش دوم این خاطرات دعوت می‌کنیم.

معجزه‌ای که در کودکی رضا رخ داد

نوید شاهد - مادر شهید "سیدرضا شمسی‌پور" نقل می‌کند: «در روزهایی که خداوند سیدرضا را به ما هدیه داد من مبتلا به چشم درد شدیدی شدم؛ به طوری که بینایی‌ام را از دست داده‌بودم. در حالی‌که نوزادم از گرسنگی بی‌تابی می‌کرد، سه زن سیاه‌پوش وارد خانه و در بالای سر گهواره فرزندم حاضر شدند و ...» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز پرستار، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.

خاطرات "کبری چگینی" از پرستاری مجروحان در دفاع مقدس

نوید شاهد - «دشمن شهر را بمباران و موشک‌های 12 متری را داخل کوچه‌ها انداخته بود. جنازه‌های زنان باردار منظره دل‌خراشی آفریده بود، گوشه و کنار سالن بیمارستان نیز کودکان خردسال کنار مادران کشته شده بودند و ملتمسانه به ما خیره شده بودند ...» ادامه این خاطره از زبان "کبری چگینی" از زنان امدادگر استان قزوین در جبهه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

هدیه‌ای کوچک

خواهر شهید "عطاء الله برومند نقل می‌کند: «وقتی برای برای روز تولد برادرم هدیه‌ای ارزان قیمت گرفتم تصورم بر این بود که مورد پسند او قرار نمی‌گیرد، ولی وقتی هدیه را دریافت نمود درحالی که اشک شوق از چشمانش جاری بود گفت: نفس کار در هدیه دادن مهم است نه ارزش مادی آن این‌که از صمیم قلب نشان دادید به یاد من هستید قابل‌تحسین است.» در ادامه متن کامل این خاطره را در نوید شاه گلستان بخوانید.

جلو سنگر به معراج شهادت رفت

نوید شاهد - همرزم شهید "محمد اقتداری" در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: «جنگ هنوز تمام نشده بود.یک روز موقع غروب بود که به اتفاق بچه ها ها جلو سنگر نشسته بودیم و هرکدام مشغول تمیز کردن پتو ها و بعضی ها مشغول شستن لباس های خودشان بودند، شهید محمد اقتداری هم روی تخت جلو سنگر نشسته بود و رادیو گوش می کرد، ناگهان صدای غرش خمپاره به گوش رسید و دشمن شروع به شلیک گلوله به طرف سنگرها کرده بود. یکی از گلوله های خمپاره نزدیک سنگری که شهید محمد اقتداری جلو آن نشسته بود اصابت کرد و منجر به شهادت ایشان شد.»

امداد غیبی در اعماق آب

نوید شاهد - آزاده سرافراز "یارعلی قلی‌زاده" می‌گوید: «بعثی‌ها با پاهای‌شان ما را به زیر آب می‌فرستادند تا غرق شویم، در آن هنگام بی‌اختیار دست‌های‌مان باز شد و از مرگ حتمی نجات پیدا کردیم که به عقیده من وقوع این عمل یکی از الطاف پروردگار و امدادهای غیبی بود.»
برادر شهید افرا؛

علی درس "جوانمردی ومهربانی " را به من آموخت

نوید شاهد -برادر شهید "علی افرا" در خاطره ای از برادرش اینطور می گوید: «گذشت و فداکاری علی مرا تحت تاثیر قرار می داد. در نامه هایش بسیار تاکید می کرد که اگربه مشکلی برخوردم حتما او را در جریان قرار بدهم . هنوز هم جوانمردی و مهربانی هایش برایم در زندگی درس است .»

زندگی شیرین

همسر شهید فرامرزی نقل می‌کند: «من با اینکه می‌دانستم همسرم به دلیل مجروحیت چند سال بیشتر زنده نمی‌ماند، ولی با اصرار خودم تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. زیرا معتقد بودم برای سعادت ابدی باید از دنیا و تعلقات آن گذر نمود.»
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (12)

صحنه هائی زيبا در سکوتی مطلق

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از طی مسافت کوتاهی ديگر نفهمیديم چه شد. گوش هايم از شنيدن باز ماند. احساس سبکی به من دست داد. فکر می کردم دارم پرواز می کنم. هيچ خبری را احساس نمی کردم...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (11)

سنگری رو در روی عراقی ها

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «راه کانال را پيش گرفتم در ميان راه يک زير شلواری کوچک افتاده بود آن را برداشتم و به داخل کانال آمدم. از بس هوا تاريک بود قبله هم اشتباه گرفتم و مقداری از نماز را رو به اهواز خواندم و بعد متوجه شدم و...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

پیام شهیدی در عالم رویا به یک مدافع حرم

نوید شاهد - همسر شهید مدافع حرم "علی جوکار" در خاطره ای روایت می کند: «از اوایل ازدواجم با "علی" هر پنج شنبه با هم به زیارت قبور شهدا می رفتیم. یک روز صبح که از خواب بیدار شد و گفت...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

عازم ماموریتی دیگر

نوید شاهد - همسر شهید مدافع حرم "علی جوکار" در خاطره ای روایت می کند: «"علی" مهر سال 94 به سوریه اعزام شد. پس از 40 روز به مرخصی آمد. او اکثر روزها گریه می کرد و می گفت...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

استامینوفن بابا

نوید شاهد - همسر شهید مدافع حرم "علی جوکار" در خاطره ای روایت می کند: «علی علاقه خاصی به فرزندانمون داشت. همیشه شادی رو نفس و عشق بابا صدا می کرد و شایان هم استامینوفن باباش بود...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

وفای عهد با یک مدافع

نوید شاهد - همسر شهید مدافع حرم "علی جوکار" در خاطره ای روایت می کند: «در محله چند خانواده یتیم زندگی می کردند. علی همیشه به آنها سر می زد و جویای احوالشان بود و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

دشمن‌شناسی، دغدغه‌ اصلی شهید «برارقلی حسن‌پور»

نوید شاهد - فرزند شهید "صابر حسن پور نقل می کند: « توجه به دشمن و شناخت او از دغدغه‌های اصلی شهیدان ازجمله شهید برارقلی حسن‌پور، بوده است. او در این مهم با معمار انقلاب، حضرت امام خمینی «ره» که فرمودند: «آمریکا شیطان بزرگ است» هم دل و هم‌زبان  بودند.»
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه