من نمي توانم دين خود را به گردن ديگري بيندازم
شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۰۰
احمد گفت: درست است شما پاسدار هستيد، ولي من نمي توانم دين خود را به گردن ديگري بيندازم و به شما توصيه مي كنم هيچ وقت دين ديگري را به گردن نگيري.
به گزارش نوید شاهد کرمان، شهید «احمد عبدالهی» نهم مرداد 1332، در شهر کرمان متولد شد. وی تا پایان مقطع متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1361، ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. کارمند مخابرات بود، به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سرانجام در بیست وسوم دی 1365، در بیمارستان شهید فقیهی شیراز بر اثر صدمات ناشی از جراحات جنگی به شهادت رسید.
در ادامه به مرور خاطراتی از شهید «احمد عبدالهی» می پردازیم:
از ستاد پشتيباني جنگ استان دو دستگاه موتورسيكلت براي انجام كارهاي گردان و رفت و آمد پرسنل تحويل گرفتم. يك روز دير به مقر گردان رسيد. پرسيدم: « چرا دير كردهاي؟» گفت: « فاصله زياد است . وسيله گيرم نيامد.»
موتورها را که بيرون در بودند، نشان دادم و گفتم: « چرا با يكي از اين موتورها رفت و آمد نمي كني؟» پاسخ داد: « اين موتورها براي كار است، اگر با آن به منزل بروم، استفادهي شخصي مي شود.» گفتم: « اما اين ها را براي اياب و ذهاب بچه ها گرفته ام، فكر نميكنم اشكالي داشته باشد.» به فكر فرو رفت و پس از مدتي گفت: « با وجود اين، باز هـم بايد سوال كنيم. من ميخـواهم موتور را بـه خانه ببرم، شب آنجا باشد. صبح روز بعد بياورم، بايد اين ها را به صورت روشن شرح بدهيم.» قبول كردم.
چند روز گذشت. موضوع را با مسئولين در ميان گذاشتم و موافقت آن ها را گرفتم . از آن به بعد با اكراه يك روز از موتور استفاده ميكرد و چند روز استفاد نمي كرد و در هواي گرم تابستان مدت ها در صف تاكسي و اتوبوس مي ايستاد. يك روز كه حسابي داغ كرده بودم، گفتم: «چرا از اين وسيله استفـاده نمي كني؟ مسئوليت شرعي آن به گردن من.» آن روزها من پاسدار بودم و احمد بسيجي بود.
وقتي اين جمله را شنيد، گفت: « درست است شما پاسدار هستيد، ولي من نمي توانم دين خود را به گردن ديگري بيندازم.» كمي فكر كرد و ادامه داد: « بـه شما توصيه مي كنم هيچ وقت دين ديگري را به گردن نگيري.» گفتم: « من دين شما را به گردن مي گيرم.»
آرام گفت: « شما چه به گردن بگيريد و چه به گردن نگيريد، خودم مي دانم چه موقع از موتور استفاده كنم و چه موقع استفاده نكنم.»
پایان پیام/
نظر شما