شاگردان قافله شهادت
به گزارش نوید شاهد کرمان، شهید "غلامحسین خزاعی" 20 اردیبهشت سال 1345 در شهرستان راور متولد شد. وی در تابستان 1260 برای نخستینبار به جبهه رفت. غلامحسین خزاعی، بهمن ماه سال 1362، تحصیلات متوسطه را رها كرد و روح بیقرار عاشقاش را برای همیشه به جبهه برد و سرانجام در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.
در ادامه خاطراتی از شهید "غلامحسین خزاعی" را مرور می کنیم:
*** يکي از دوستانش، از شهرستان تماس گرفت و گفت: «حسين با استناد به آيهي49 سورهي ابراهيم که ميفرمايد: «روز قيامت مجرمين را درحالي که دست و پاي شان در زنجير بسته است، محشور مي کنند.» دوست داشت روز محشر با دست و پاي بسته در زنجير حاضر باشد تا لطف الهي شامل حالش شود.»
*** حسين و مجيد علي احمدي با هم گفتگو مي کردند. حسين گفت: «من يک ماه روزه ي قضا دارم . دلم مي خواهد هر وقت شهيد شدم، يک نفر يک ماه برايم روزه بگيرد.» مجيد با خنده گفت: «اگر شهيد شدي، خودم يک ماه را برايت روزه مي گيرم.» مدتي گذشت. حسين شهيد شد. يک روز مجيد به خانهي ما آمد و گفت: «من قول داده ام يک ماه براي حسين روزه بگيرم .» گفتم: «چون از وصيت ايشان مطلع بوديم، از يک نفر خواسته ايم که يک ماه را روزه بگيرد.» نپذيرفت و با اصرار ما را راضي کرد. يک ماه گذشت . شبي حسين به خواب يکي از دوستان آمد و گفت: «به مادرم بگوييد: سجاده ي مرا به شخصي که يک ماه روزه گرفته است، بدهد.»همان روز مجيد که يک ماه روزه گرفته بود، به خانه ي ما آمد. مادرم سجادهاي را که از مکه آورده بود و به حسين بخشيده بود، به او داد. مجيد علي احمدي بعداً شهيد و مفقود الجسد شد.
*** محمود پايدار فرمانده گردان 419 به عنوان يک قدرت معنوي با جاذبه ي عجيبي که داشت، بچه ها را عاشق گردان 419 کرده بود . محسن شريفي از همه به او نزديک تر بود. پايدار استاد محسن بود. وقتي اسفندماه 1362 در عمليات خيبر شهيد شد، محسن راه او را ادامه داد و به درجه ي استادي رسيد. يک سال بعد در همان تاريخ و همان منطقه به شهادت رسيد. حسين خزاعي شاگرد بعدي اين قافله بود. وي با محسن شريفي رابطه اي نزديک داشت و نهايتا يک سال بعد از شهادت محسن در تاريخ 22 بهمن 1364 به شهادت رسيد. اين سه نفر درمدت 3 سال دست يکديگر را گرفتند و رفتند. حسين همان حالي را داشت که محسن داشت و محسن هم حال محمود را داشت.
پایان پیام/