خاطرات رزمندگان گردان 410 غواص لشکر ثارالله؛
در خاطرات «عباس قطب الدینی» همرزم شهید عابدینی آمده است: نمی دانم چگونه از آن همه مانع عبور کرديم. در مدت چند ثانيه خودم را روي خط پدافندي دشمن ديدم. مثل اينکه کسي دست ما را گرفت و بلند کرد و روي خاکريز گذاشت. علی عابدينی همان اول شهيد شد.

به گزارش نوید شاهد کرمان؛ پرسنل گردان 410 لشکر 41 ثارالله به عنوان گردان خط شکن چنان نقش ارزنده اي در عمليات ها داشتند که سپهبد شهید "حاج قاسم سليماني" فرمانده لشکر 41 ثارالله در دوران دفاع مقدس در مصاحبه اي گفته است: «گردان 410، يک ستاره ي درخشان در لشکر 41 ثار الله بود. ستاره‌ي زهره اي بود که همه نور آن را مي ديدند».

علی عابدينی همان اول شهيد شد

در ادامه به مرور خاطراتی از گردان 410 غواص لشکر ثارالله می پردازیم:

*** بعد از عمليات کربلاي 4 و شهادت بعضي از بچه هاي گردان، علي عابديني فرمانده گردان 410 احساس تنهايي مي‌کرد. وقتي به ايشان توصيه کردم:«عمليات تمام شده، بهتر است از خانواده احوالي بپرسي.» گفت: «من ديگر تصميم ندارم به شهرستان برگردم، مگر اين‌ که توفيق نصيبم شود و بعد از شهادت، جنازه ام را برگردانيد.» گوشه نشين شده بود. ساعت ها در تنهايي فکر مي کرد. احساس کردم که در عمليات بعدي به جمع شهدا مي‌پيوندد. قبل از عمليات کربلاي 5، يک روز به قرارگاه لشکر آمد. وقتي دو نفري تنها شديم، تعدادي حکم ماموريت و برگ تردد و... اسلحه را تحويل من داد و گفت: «از بچه هاي قديمی غير از تو کسی نيست که بتواند مسير را ادامه بدهد.» کمي با هم حرف زديم. موقع خداحافظي گفت: «جنازه‌ي مرا در مزار شهدا کنار بچه ها دفن کنيد. ان‌شاءالله ما هم بتوانيم از شهدا باشيم.» شب عمليات نزديک هم بوديم. با اصرار خواستم اجازه دهد که با اولين گروهان حرکت کنم. نپذيرفت. هر چه دليل آوردم که هوا سرد است، من از نظر جسمي از تو قوي تر هستم، قبول نکرد و نهايتاً گفت: « من تصميم خودم را گرفته ام. ان‌شاءالله خدا قبول کند و به خيل شهدا بپيوندم. ديگر تنها شدم. ماندن مزه نمي‌دهد.» بالاخره پشت سر مسئول محور اطلاعات گردان و با اولين گروهان حرکت کرد. ساعت 9 شب راه افتاديم. مهتاب زمين را روشن کرده بود. به طوري که علي آقا را از دور مي ديدم. به ساحل دشمن رسيديم. درگير شديم. موانع هنوز باز نشده بود. در حال باز کردن موانع بوديم که تيراندازي دشمن شروع شد. به دژ که رسيديم، سراغ عابديني را گرفتم. بي سيم چي علي آقا خودش را رساند و گفت: «عابديني قبل از دژ شهيد شد.»
راوی: محمود امينی


*** شب عمليات كربلاي 5، من نفر ده تا پانزدهمی از ابتداي ستون بودم. فرمانده گردان در طول ستون حرکت مي کرد و صدايش مي آمد که آهسته مي گفت: « ذکر بگوييد.» پيوسته بچه ها را به گفتن ذکر سفارش مي کرد. گردان به مواضع دشمن رسيد. هنگام عبور از اولين رديف سيم خاردار همه چيز لو رفت. ناگهان آتش سنگين دشمن از همه جا شـروع شد. علي عابدينی فرياد زد: «عباس بزن.» اين آخرين کلامي بود که از ايشان شنيدم. آرپي جي را روي شانه گذاشتم و سنگر تيربار دشمن را نشانه رفتم. فرياد يا حسين(ع)، يا مهدی(عج) و يا زهرا(س) همراه با غرش تيربار و شليک مسلسل و انفجار خمپاره منطقه را پر کرد. نمی دانم چگونه از آن همه مانع عبور کرديم. در مدت چند ثانيه خودم را روي خط پدافندي دشمن ديدم. مثل اينکه کسي دست ما را گرفت و بلند کرد و روي خاکريز گذاشت. علی عابدينی همان اول شهيد شد.
راوی: عباس قطب الدينی

منبع: کتاب «گردان غواص»

پایان پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده