نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
«شهید مرتضی شاه‌محمدی در همه کار‌ها به خانواده خود به ویژه مادرش کمک می‌کرد. درست یادم است زمانی که مادرم نان می‌پخت، برادر شهیدم در کنار تنور می‌نشست ...» ادامه این خاطره از خواهر شهید «مرتضی شاه‌محمدی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۰۹۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۷

«آذر ماه سال ۶۸ در اردوگاه تکریت پنج بودیم که مشرف شدیم زیارت کربلا و نجف. یک اتوبوس دیگر هم دیدیم که همراهمان می‌آید. در حرم آقا امام حسین (ع)، آن‌ها را از ما جدا نگه داشتند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۰۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۶

برگی از خاطرات شهید «بهتویی»
«شهید بهتویی به طرز ماهرانه‌ای نزدیک تانک شد و دوشکا و دوشکاچی دشمن را از کار انداخت و راه را برای ادامه پیشروی هموار ساخت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۰۸۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۶

«احترام زیادی به خانواده شهدا قائل بود. زمانی که پدر یا مادر شهیدی را می‌دید با آن‌ها به گرمی صحبت می‌کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواهر شهید «مرتضی شاه‌محمدی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۰۷۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۵

« پسرم با آغاز جنگ تحمیلی دانشگاه را رها کرد و به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد. ایشان می‌توانست از دانشگاه اعزام شود اما دوست داشت ناشناس در جبهه‌ها باشد لذا داوطلبانه از بسیج قزوین عازم جبهه شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید دانشجو «مجید بناوند» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۰۷۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۵

«به اعضای خانواده می‌گفت خوش به سعادت شهدا که به آرزوی شهادت رسیدند. خدایا یعنی می‌شود من هم به آرزوی خود برسم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید دانشجو «مرتضی شاه‌محمدی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۰۶۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۴

پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی، زندگینامه شهید والامقام «عبداله جباری»، از شهدای شهرستان مراغه را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۰۵۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۳

مادر شهید «محمدرضا منشی‌زاده» نقل می‌کند: «رفتم سپاه تا خبری از محمدرضا بگیرم. اما نمی‌گفتند. گفتم: این‌ها راهشان را خودشان انتخاب کرده‌اند و اگر هم شهید باشند برای ما افتخار است. خلاصه پس از این حرف‌ها، خبر شهادتش را به من دادند.»
کد خبر: ۵۸۰۳۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۳۰

برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛
«ای شهید تو با فداکاری‌هایت در زمانی که رزمندگان جانشان در خطر بود با فریاد «یا زهرا» خودت رو روی مین‌ها می‌انداختی و یا سپری در برابر دفاع از فرمانده و یا دوستان می‌شدی ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۰۳۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۹

زندگی‌نامه شهید والامقام «علی نبئی»
شهید نبئی در هنگام پیروزی انقلاب یازده سال و براساس تعلیمات مذهبی، خانواده و فطرت پاکی که داشت توفیق الهی نصیبش گردید و به صدای رسای رهبر کبیر انقلاب و امام بزرگوار لبیک گفت و با وجود سن کم به فرمان رهبری به سوی جبهه شتافت و عاشقانه و حسین گونه جنگید.  
کد خبر: ۵۸۰۳۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۹

مادر شهید «علی‌اصغر دولابی» نقل می‌کند: «یک روز عرق ریزان درحالی که آن‌قدر دویده بود که تا بناگوشش سرخ شده بود، آمد خانه. نفس‌نفس زد و گفت: مامان! زود باش! باید برگردم؛ بچه‌ها منتظرن. لیوان آب را تا ته سر کشید و گفت: دلم برای بابا می‌سوزه؛ از صبح تا حالا کار کرده؛ حتماً خیلی گرسنه شده.»
کد خبر: ۵۸۰۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۸

«پیرمردی که خلق‌وخوی تندی داشت با عصبانیت رفت پیش حاج‌آقا. گفت شنیدم مخالف نماز جماعتی، چنین روشی از شما که یک روحانی هستی درست نیست. حاج‌آقا لبخندی زد و با خوش‌رویی پرسید فضیلت نماز جماعت بیشتره یا جهاد در راه خدا ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۰۲۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۸

کد خبر: ۵۸۰۱۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۹

کد خبر: ۵۸۰۱۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۳۰

قسمت دوم خاطرات شهید «حسین سماوی»
هم‌رزم شهید «حسین سماوی» نقل می‌کند: «گفتم: حسین آقا! چرا ناراحتی؟ با دلخوری گفت: خواب دیدم. به دلم برات شده توی این عملیات شهید می‌شم. می‌خوام از نفر‌ات اوّلی باشم که به این توفیق می‌رسم. خمپاره‌ای آمد و ترکشش به سر حسین خورد و بی‌هوش افتاد. گفتم: حسین آقا! رسیدی به اون چیزی که می‌خواستی!»
کد خبر: ۵۸۰۱۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۷

«عزیز سراسیمه خود را به او می‌رساند و می‌پرسد جواد آمده. آقاجان با بغض جواب می‌دهد بله آمده و اشک می‌ریزد مادر با خون‌سردی می‌گوید حاج‌آقا چرا گریه می‌کنی؟ جواد به آرزوی خود رسید ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۰۰۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۶

«وقتی در میدان مین پایش روی مین رفته بود اولا با تیزهوشی متوجه این موضوع شده بود و ثانیا پا را عقب کشیده بود تا نوک پنجه پا و بامهارتی که داشت طوری خودش را به عقب پرت کرده بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مصیب مرادی‌کشمرزی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۰۰۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۶

برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛
«تو دلی به وسعت دریا داشتی و سینه‌ای مالامال از عطوفت و جوانمردی، دلی پر از امید و آرزو مثل کوه استوار گشتی و سینه سپر کردی و دشمن را سر جایش نشاندی ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۹۹۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۳

خاطرات شهید «ناصر حسین عربستانی» به نقل از برادر شهید:
برادر شهید «ناصر حسین عربستانی» می‌گوید: ناصر به رشد جنبه‌های معنوی اهتمام می‌ورزید. صدق و راستی در گفتار و رفتار و تنفر و بیزاری از کذب و دروغ و نهی کودکان و بزرگان از آن، علم او را به زیور عمل آراسته بود.
کد خبر: ۵۷۹۹۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۷

خاطره شهید «رضا کرم زمانی» به نقل از همرزمش؛
همرزم شهید «رضا کرم زمانی» می گوید: هنگامی که پیکر پاک شهید را جهت تشییع به سپاه شهرستان دلفان انتقال دادند مادر شهید بدون اینکه ذره ای ناراحت شوند درکمال شجاعت به مسئول معراج شهدا فرمود که مقداری از آستین پسرش را بالا بزند و پس از روی نشانی که در بدن فرزندش بود،گفت بله این شهید پسر بنده است.
کد خبر: ۵۷۹۸۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۹