عکس امام (ره) به من آرامش میدهد
به گزارش نوید شاهد کرمان؛ شهید«حاج علی ژاله» دهم آذر 1341، در روستاي ننيز از توابع شهرستان بافت به دنيا آمد. وی تا سوم متوسطه تحصيل كرد. سال 1361، ازدواج نمود و صاحب يک پسر شد. پاسدار بود که به جبهه اعزام شد. سرانجام در بيست و سوم دي 1365، در شلمچه بر اثر اصابت تركش، شهيد شد.
در ادامه به مرور خاطراتی از شهید «حاج علی ژاله» می پردازیم:
*** عمليات والفجر سه در منطقهی قلاويزان. از يك طرف بايد میمانديم تا مقاومت كنيم و از طرف ديگر مشكل تأمين ادوات و مهمات داشتيم كه بايد آن را هم حل مي كرديم. در اين موقعيت از فرماندهی با حاج علی تماس گرفتند كه چند دستگاه توپ به كله قندی بفرستد، ما با توجّه به وضعيتی كه داشتيم، به حاج علي گفتيم: بگو ما نداريم و او در جواب ما گفت: وقتي كه فرماندهی دستور ميدهد، حتماً يك مصلحتی در كار است و نبايد به حرف ايشان بی توجهی كرد. به هر ترتيبی بود اقلام مورد نياز را به كله قندی فرستاد.
*** آدم عجيبي بود، بعداز هر عملياتی به تك تك بچهها مرخصی میداد واز بچهها قول ميگرفت كه بعد از ايام مرخصی با نيروهای تازه نفس به جبهه برگردند. او بعد از مرخصی رفتن بچهها، به عنوان آخرين نفر برای مدت كوتاهی به مرخصی می رفت. جالب بود اگر كسی با مشكل مالی روبرو ميشد، حاجی به هر طريقی بود، كارش را راه ميانداخت. سنگر او پاتوق بچهها شده بود، همه را به گرمی می پذيرفت.
*** گردان به هر جايی كه نقل مكان میكرد، بچهها سفارش اكيد حاج علی را هرگز فراموش نمی كردند. «ميلههای واليبال و توپ برای بازی را فراموش نكنيد. حتماً همراه داشته باشيد.» به قول حاجي، روحيه چيز ديگری است كه بايد به بچهها هديه كرد.
*** عكسي زيبا از امام هميشه در جيبش بود. تكيه كلامش اين بود:«هر وقت جمال نورانی حضرت امام را مشاهده میكنم، آرامش خاصی به من دست میدهد كه وصف شدنی نيست.» در سنگر هميشه پيشقدم انجام كارها بود. زمانی كه مهمانی بر ما وارد می شد، خودش پذيرايی را انجام میداد؛ چای درست میكرد. هيچ وقت حتي به نزديكترين دوستش نميگفت: «شما يك چاي بياوريد ما بخوريم.»
برگرفته از کتاب «یک بیابان تانک»
پایان پیام/