پدرو مادر آرزوی آن را داشت که پسر را در لباس دامادی ببینند ولی احمد در جواب می گفت:عروسي من زمانی خواهد بود که ايران به پيروزي برسد و کافران از خاک عزيزمان بيرون بروند . من عروسيم را با خون و با شهادت پذیرفته ام...
شهيد نور محمد دهقان در چهارمين روز مرخصي هنگامي که براي اداي فريضه الهي (نماز) در خارج از سنگر به وضو گرفتن مشغول بود سينه پاکش هدف خمپاره جلادادن صدام کافر قرار گرفت و به آرزوي ديرينه اش که همانا شهادت بود رسيد.
شهید آنچنان اشتیاقی به رفتن داشت که گوئی این پیر مرد 61 ساله که نه بهتر بگویم این حبیب ابن مضاهر زمان خود به عروسی خویشتن می رود که اینگونه با اصلاح ریشهای سپیدش و پوشیدن لباسهای نظامی و زدن عطر و گلاب به خود این را به دیگران می نمایاند
به مناسبت سالروز شهادت زندگی نامه «شهید محمد تقی تاجیک» منتشر شد؛
روزها کار می کرد و شبها، شب زنده داری می نمود و هرگز نماز و روزه اش ترک نمی شد در وجود او شور زیادی برای کمک به محرومان بود او امام علی را الگوی خود قرار داده و مخفیانه به فقرا و نیازمندان کمک می نمود
حدود 5 سال از سنش می گذشت که یک روز به داخل حوض حیاط منزل خود افتاده و تا سرحد مرگ پیش می رود لیکن خداوند بزرگ چنین مرگی را شایسته ایشان نمی داند و او را برای پیگیری هدفی بزرگ حفظ می نماید.
احمد در دل دنياي ديگري داشت و خلوت دل را با هيچ چيز معامله نمي کرد . او به مدت 250 روز در جبهه بود و روي خاکهاي جبهه او بود و چشمهاي منتظر . تا اينکه در تاريخ 27 اسفند 1363 عمليات بدر شروع شده بود و او تا جان در بدن داشت مقاومت نمود و از خود حماسه ها به جا گذاشت .
حمیدرضا از لحاظ اخلاقی نمونه بود .نوجوانی بود متین وخوش برخورد اوهمواره درصدد حل مشکلات خانواده بود وبه مادر خویش احترام واکرام فوق العاده می گذاشت مادرش می گوید: وقتی حمید رضا خردسال بود در مجلسی اگر شرکت می کردیم خانم ها چادر هایشان راروی هم می ریختند و حمید بابوییدن چادرها ،چادر مادرش راپیدا می کرد.
شهید اسدالله مالکی فرزند علی در سال 1341 در شهرستان زابل دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی ادامه داد ولی به دلیل فقر مالی خانوادگی، از ادامه تحصیل بازماند و برای تامین مایحتاج خانواده و کمک به پدر پیرش مشغول کشاورزی شد.
شهید سلیم ابراهیمی در تابستان 1343 در روستای حوریلر از توابع لیلان به دنیا آمد. از همان دوران کودکی از نظر رشد جسمی، فکری و اجتماعی از همسالان خود جلوتر بود. در هفده سالگی ازدواج نمود و صاب دو پسر به نامهای سعید و وحید شد.
شهید محمدرضا اسداللهی هفتمین فرزند گرامی حاج حسن اسداللهی به سال 1348 در شهر تهران و محله عبدالعظیم (شهرری) دیده به جهان گشود. بعد از طی دوران تحصیلی دبستان و راهنمایی به دلیل وضعیت بحرانی جبهه های جنگ از ادامه تحصیل صرف نظر نموده و به یکی از مناطق عملیاتی غرب کشور اعزام گردید.
در لحظههای ناب اجابت، چه از او خواستيد كه اينگونه گلچينتان كرد و در سايه خويش در بوستان رضا مأوايتان داد چه رازي بود در آن اشك هاي نيمه شب كه شما را به درياي بي كران نور، راه داد بياييد به ما خاكيان زمين گير هم، رمز و راز عاشقي را بياموزيد بياييد و دستان خسته ما را هم بگيريد و از اين مرداب وحشي تكرار بيرون بكشيد