گفت: «جانم فدای ایران» و به شهادتش رساندند...
به گزارش خبرنگار نوید شاهد، سی و یکم فروردین 1359، حماسه دلیرمردی از ارتش مقتدر و مدافع میهن، در اسارت دشمن، تاریخ را در برابر عظمت و غیرت این پرچمداران شرف و شهامت، به شگفتی آورد. امیر سرافراز ارتش جمهوری اسلامی ایران، سرتیپ ایرج نصرت زاد، فرمانده تیپ یکم لشکر 28 پیاده کردستان، که برای نظارت بر اعزام ستون به سمت سه راهی: سنندج- سقز- سد قشلاق حرکت کرده بود پس از اطلاع از کمین و درگیری نیروهای ضد انقلاب مسلح و تجزیه طلب با نیروهای خودی، در محاصره قوای دشمن گرفتار و به اسارت درآمد و پس از تحمل شکنجه های فراوان، وقتی از او خواسته شد که با بی سیم، دستور تخلیه و واگذاری پادگان سنندج را صادر کند، این چنین با شجاعتی بی نظیر بانگ بر آورد که: «من سرهنگ ستاد ایرج نصرت زاد، جانم فدای ایران، درود بر رهبر انقلاب ،زنده باد ارتش جمهوری اسلامی ایران، زنده باد فرماندهان گردان تیپ یکم، خدا حافظتان، نصرت زاد.» مزدوران جنایتکار که از پیام او سخت عصبانی و ناراحت شده بودند، زبونانه و رذیلانه بقصد انتقامجویی و کینتوزی، او را در همان لحظه به شهادت رساندند. بدین وسیله خون یک شیرمرد دریادل دیگر از تبار راست قامتان حافظ کیان وطن، مهری بر صحیفه شرف و افتخار ارتش توحیدی و مردمی زد و تصویری دیگر از حقارت خصم دونصفت را در برابر عظمت و اراده این مردان مرد، به نمایش گذاشت.
احراز مقام استادی در رشته های «چتربازی» و «رنجر»
مردادماه سال ۱۳۱۲ در خانواده¬ای مذهبی و با سطح درآمد متوسط چشم به جهان گشود. پدرش فتح الله در شهربانی و مادرش نیز یک خانم خانه دار مومنه و حافظ قرآن بود. ایرج از همان زمان کودکی با هوش و استعداد خود همه را به خود جلب می کرد و به همین دلیل هم تحصیلات خود را در سن پنج سالگی در دبستان عسجدی آغاز کرد. او سه سال دوره متوسطه را در دبیرستان شاهپور (شهید بهشتی کنونی) گذراند و سپس وارد دبیرستان نظام رشت شد. سال ۱۳۳۲ بود که ایرج وارد دانشکده افسری شد و پس از اتمام تحصیلات خود در دانشگاه افسری خدمت نظامی خود را در استان فارس و شهر کازرون شروع کرد. پس از این بود که به علت مهارت و تبحر بالای خود به تیپ ۵۵ هوابرد شیراز منتقل شد و در آن تیپ مدارج گوناگون از فرماندهی گروهان تا فرماندهی گردان را برعهده گرفت. در همین حین گواهینامه استادی در رشته چتربازی و دوره رنجر را کسب کرد و برای گذراندن دوره عالی به آلمان اعزام شد. وی به خوش نامی، شجاعت و مردانگی بین همکاران معروف بود.
بازداشت در زندان اوین و دوستی با شهید «محمد کچویی»
اکبر خلیلی نویسنده کتاب «ترکه های درخت آلبالو» درباره زندگی این امیر سرافراز، به شواهدی دست یافت مبنی بر اینکه وی مدتی در زندان اوین در سالهای ستمشاهی بدلیل مبارزات سیاسی، بازداشت بوده است. با این انگیزه به سراغ رئیس وقت زندان اوین پس از انقلاب، شهید محمد کچویی میرود و متوجه میشود که کچویی دوستی عمیقی با سرهنگ نصرتزاد پیدا کرده بوده است. قرار میشود شهید کچویی پرونده و اسناد مرتبط با سرهنگ را به خلیلی بدهد، اما چند روز بعد توسط منافقین در محوطه زندان ترور میشود و به شهادت می رسد. خلیلی اما دست از کار نمیکشد و چند سال بعد، داستان نصرتزاد را در قالب رمانی به نام «ترکههای درخت آلبالو» منتشر میکند.
در زندان جمهوری اسلامی به بچه های سپاه، آموزش نظامی می داد!
ایرج نصرت زاد سرنوشت عجیبی داشت. این سرهنگ شاهنشاه که در عملیات «ظفار» هم شرکت کرده بود و قسمتش این بود شهید انقلاب روح الله (ره) باشد، هم در زندان شاه افتاد هم توسط نیروهای انقلاب دستگیر شود! او پس از انقلاب هم به دلایل سوءتفاهماتی به زندان میافتد. سرهنگ در زندان به آموزش پاسداران مشغول میشود. بالاخره پس از تحمل چند ماه زندان، تبرئه و از زندان آزاد میشود. سپس عازم کردستان میشود و در درگیریهای سنندج رشادتهایی از خود نشان میدهد. در شهر سنندج با یوسف، یکی از پاسدارانی که به او آموزش داده، روبهرو میشود. سرهنگ به شهادت میرسد، اما یوسف پس از رسیدن نیروهای کمکی، وارد سنندج میشود.
سازماندهی و تجدید قوای ارتش در کردستان بحرانی و آشوب زده
نصرت زاد در تاریخ هشتم دی ماه سال ۱۳۵۸ با انتصاب به فرماندهی تیپ یکم لشکر ۲۸ پیاده نیروی زمینی ارتش با درجه سرهنگی به منطقه کردستان اعزام شد و در پادگان سنندج، خدمت خود را شروع کرد. او در بدو ورود به لشکر، این تیپ را به صورت مجدد سازماندهی کرد و با رعایت اصول نظامی، سلسله مراتب، حفظ انضباط و انسجام واحدهای نظامی را در دستور کار خود قرار داد. وی افراد گردان را برای ایجاد رعب و وحشت در دل ضد انقلاب با شرایط خاصی به شهر میبرد و تمرینات صحرایی انجام میداد و در این حالت شهر را دور میزد و گاهی سنگرهای ضد انقلاب را ویران میساخت و آنها جرأت هیچ اقدامی نداشتند. در این ایام، سرهنگ نصرت زاد برای حفظ قدرت و روحیه نیروهای خودی در سنندج و تضعیف روحیه دشمن از این روش استفاده کرده و موجودیت ارتش را در آن مرحله اعلام کرد. این تمرین نظامی که با هدف شناسایی محیط و موقعیت دشمن انجام میشد با توجه به غارت هزاران قبضه انواع اسلحه از مراکز نظامی و ژاندارمری، ضروری به نظر میرسید و عملاً فکر حمله سراسری به پادگان را از سر ضد انقلاب بیرون میکرد.
پنجه در پنجه با ضد انقلاب بی وطن و آشوب طلب
با پیروزی انقلاب اسلامی با حضور در ستاد نیروی زمینی ارتش به خدمت در ارتش ادامه داد. فروردین ماه سال ۱۳۵۸ بود که ضد انقلاب به پادگان سنندج حمله و آنجا را محاصره کرد و در این ایام یک هیأت عالی رتبه شامل افرادی، چون مرحوم آیت الله طالقانی، آیت الله بهشتی و آیت الله هاشمی رفسنجانی به سنندج آمدند و شورای اداره شهر را تشکیل دادند. اما چندی بعد عناصر ضد انقلاب، مجددا اداره شهر را در دست گرفته و بر روند اوضاع، غالب شدند و دست به تحریک و توطئه و جوسازی زده و پروژه ضد میهنی و ضد ملی تنش و اغتشاش و آشوب و بحران در منطقه را از نو کلید زدند. او به همین دلیل هم به صورت داوطلبانه عازم کردستان شد و به مبارزه با ضد انقلاب و مزدوران دشمن پرداخت.
ماجرای محاصره و اسارت در دست دشمن ضد انقلاب
در فروردین ماه سال ۱۳۵۹ ایرج نصرت زاد که برای نظارت بر اعزام ستون، به سوی سه راهی سنندج سقز سد قشلاق حرکت کرده بود، از کمین و درگیری ضد انقلاب با نیروهای خودی در یکی از روستاهای منطقه مطلع شد. او بلافاصله با نیروهایی از گردان ۱۱۶ برای تأمین ارتفاعات مشرف بر روستای مذکور حرکت کرد. پس از صعود به ارتفاعات و مشاهده صحنه، برای قطع درگیری و اجرای ضد کمین، از عناصر جلودار ستون درخواست آتش کرد. در خواست وی توسط توپخانه لشکر، پاسخ داده شد. ضد انقلاب که موقعیت خود را در خطر دید و همچنین متوجه شد نیروهایی از ارتش، ارتفاعات مشرف بر منطقه درگیری را در اختیار دارند، عدهای را مأمور کرد با صعود به ارتفاعات مزبور و محاصره نیروهای ارتش، مانع دیده بانی آنها شوند. طولی نکشید که ضد انقلاب، نیروهای ارتش به فرماندهی سرهنگ نصرت زاد را محاصره و هر لحظه، حلقه محاصره را تنگتر کردند.
به سرکرده گروهک «کومله» گفت: نمک به حرام! تو داری خیانت می کنی!
فرمانده گروه کومهله پس از اشغال پادگان سنندج، سرهنگ ایرج نصرتزاد، فرمانده تیپ یکم لشکر 28 را که اسیرشان شده بود به بدترین شکل ممکن دید. خم شد و چانه نصرتزاد را میان مشتهایش گرفت و گفت: در چه حالی فرمانده؟! مرا میشناسی؟
سرهنگ نصرت زاد، آب دهانش را به صورت سرتیپ یحیوی که حالا پرچمدار گروه کومهله شده بود انداخت و گفت: نمک به حرام! تو به کشور و ملتت خیانت میکنی. من قسم خوردهام که تا آخرین قطره خونم از کشور و ملتم دفاع کنم... چند روز بعد جنازه شهید ایرج نصرتزاد در حالی در بیابانهای اطراف سنندج پیدا شد که حکایت از بدترین و سختترین شکنجههایی داشت که او در راه انقلاب و کشورش متحمل شده بود.
درخواست اجرای آتش از نیروهای خودی در آخرین لحظه!
سرهنگ نصرت زاد که زخمی شده بود، وضعیت خود را با بی سیم به لشکر مخابره کرد. (عین مکالمه وی در دایره شهدای لشکر موجود است.) این نظامی فداکار درخواست اجرای آتش برای محل استقرار شخصی خود کرد تا بدین وسیله در آخرین لحظات هم باعث نابودی بیشتر ضد انقلاب و وارد آوردن ضربه به مواضع این وطن فروشان و خائنان شود.
گفت: «جانم فدای ایران»! و شهیدش کردند...
سرانجام همراهان شجاعش، به دست مزدوران گروهکی و عوامل دشمن، به فیض شهادت نائل آمدند، در حالی که در آخرین پیام خود که با بی سیم به مرکز لشکر مخابره کرده چنین گفت: «من سرهنگ ستاد ایرج نصرت زاد، جانم فدای ایران، درود بر رهبر انقلاب، زنده باد ارتش جمهوری اسلامی ایران، زنده باد فرماندهان گردان تیپ یکم، خدا حافظتان، نصرت زاد». مزدوران ضد انقلاب خائن نیز که از پیام او سخت عصبانی و ناراحت شده بودند و از خشم به خود می پیچیدند، رذیلانه و زبونانه به قصد گرفتن انتقام و تشفی حس کینه کور خود، او را در همان لحظه به شهادت رساندند. بدینوسیله حماسه شهادتی قهرمانانه در اسارت و در چنگ دشمن، سند غرور و غیرت یکی از حافظان اقتدار ایران اسلامی و نشانی از حقارت و خباثت دشمن دون در برابر عظمت روح و استقامت مردان مدافع حریم شرف در تاریخ این سرزمین مردآفرین و غیورپرور گردید.
تجلیل حضرت آیت الله خامنه ای از حماسه امیر شهید نصرت زاد
آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی که در آن زمان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و امام جمعه منصوب از طرف حضرت امام (ره) بودند، در خطبههای نماز جمعه سال ۱۳۵۹ تهران، از مقام شهدای کردستان و از دلاوری و شجاعتهای شهید ایرج نصرتزاد، تجلیل کردند. نمایی از شخصیت و دلاوری این امیر فداکار را در فیلم سینمایی «غریب» ساخته محمدحسین لطیفی با موضوع زندگی سردار شهید محمد بروجردی با بازی «فرهاد قائمیان» را مردم در سالهای اخیر دیدند. مردی که تا پای جان به انقلاب، مردم، کشور و به امام و مقتدایش وفادار بود و جان بر سر پیمان وفایش نهاد.
انتهای گزارش/