خاطرات آزاده سرافراز محمدرضا دائی زاده/در اوج گرسنگی و تشنگی قرآن حفظ میکردیم
سهشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۰:۳۶
در شرایطی که شبها از گرسنگی خواب نمیرفتیم؛ قرآن را هم حفظ میکردیم و در شرایطی که از نظر روحی و روانی به شدت آسیب دیدهبودیم و آنها نیز مرتب با پخش آهنگهای فارسی و عربی و پخش فیلمهای مستهجن و مجبور کردن ما به دیدن این فیلمها ما را تخریب معنوی میکردند؛ ما اقدام به حفظ قرآن کردیم تا پایداری و مقاومت خود را افزون کنیم.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی؛ خاطرات یکی از عزیزانی که در نوجوانی به اسارت دشمن بعثی در آمد و با توسل و تمسک به قرآن و اهل بیت توانست ایمان خود را تقویت و حفظ نماید را مرور می کنیم.
حجت الاسلام محمد رضا دائیزاده درباره چگونگی اسارت؛ حفظ کل قرآن کریم و آزادی اظهار داشت:
دعوت برای اسارت
در سن ۱۷ سالگی به عنوان نیروی بسیجی به جبهه رفتم و ۲۲ فروردین سال ۶۲ در عملیات والفجر یک به اسارت دشمن بعثی درآمدم.
وی در تشریح این رخداد؛ گفت: قرار بود ما به اتفاق دو لشکر دیگر در منطقه موسیان عملیات کنیم که متاسفانه عملیات ناموفق بود و ما در حال پیشروی و غافل از ناکام ماندن جناحین؛ در دام دشمن گرفتار شدیم و زمانی به خودآمدیم که نیروهای بعثی با هیکلهای درشت و چهرههای سیاه ما را به تسلیم فرامیخواندند.
دائیزاده افزود: ظاهرا حاج قاسم سلیمانی با بلندگو دستور عقب نشینی داده بود ولی ما متوجه نشدیم و به پیشروی تا اسارت ادامه دادیم.
پنهان کردن مدارک شناسایی
وی افزود: در شیارهای تپههایی که به نام ۱۰۵-۱۱۰ و ۱۱۵ نامگذاری شده بود؛ حبس شده و راه پس و پیش نداشتیم و به محض اینکه احساس کردیم راه فرار نداریم؛ اقدام به پنهان کردن مدارک خود در لا به لای کیسههای شن نمودیم.
دعای توسل در آستانهی اسارت
این یادگار دوران دفاع مقدس؛ اضافه کرد: در آن لحظات سخت و دلهرهآور با توجه به مسائلی که در مورد اسیران شنیدهبودیم؛ من ترجیح دادم به قرائت دعای توسل بپردازم؛ لذا در نهایت آرامشی که خداوند عنایت کردهبود، به خواندن دعا مشغول شدم و حتی برخی از همراهان اقدام به خوردن کمپوت کردند.
دائی زاده ادامه داد: یکی از بچهها خواست از شیار بیرون برود اما او را به گلوله بستند و با افتادن او راه شیار هم بسته شد و ما برای خروج مجبور بودیم پا روی پیکر مطهرش بگذاریم.
وی اظهار داشت: بالاخره عراقیها را بالای سر خود دیدیم و آنها با شلیک گلوله در اطراف ما و کنار پاهایمان میخواستند ضمن تسلیم شدن؛ ترس را نیز در دل ما بیاندازند.
این حافظ کل قرآن خاطر نشان کرد: ما راهی جز پذیرفتن اسارت نداشتیم و با عبور از روی پیکر شهید از شیار خارج شده و تسلیم شدیم؛ هر چند که من در هنگام اسارت برخلاف تقاضای بعثیها مبنی بر بالا بردن دستها؛ این کار را نکردم. بعدها فهمیدیم که فیلم این لحظات در عراق موجود است.
به خاطر بیکاری در اسارت؛ به حفظ قرآن رو نیاوردیم
دائی زاده در ادامه به بیان چگونگی اقدام به حفظ قرآن در اسارت پرداخت و گفت: شاید برخی فکر کنند که ما در اسارت چون بیکار بودیم؛ برای گذشت اوقات؛ قرآن را حفظ کردهایم؛ در حالی با شرایط سخت اسارت این کار بسیار طاقتفرسا بود.
در اوج گرسنگی و تشنگی قرآن حفظ میکردیم
وی اظهار داشت: در شرایطی که شبها از گرسنگی خواب نمیرفتیم؛ قرآن را هم حفظ میکردیم و در شرایطی که از نظر روحی و روانی به شدت آسیب دیدهبودیم و آنها نیز مرتب با پخش آهنگهای فارسی و عربی و پخش فیلمهای مستهجن و مجبور کردن ما به دیدن این فیلمها ما را تخریب معنوی میکردند؛ ما اقدام به حفظ قرآن کردیم تا پایداری و مقاومت خود را افزون کنیم.
دائیزاده افزود: به طور طبیعی کار حفظ باید در محیط آرام؛ بدون ترس و دلهره و شرایط روحی و جسمی مناسب باشد در حالی که ما هیچیک از این شرایط را نداشتیم و تنها به خاطر حفظ ایمان و اعتقاداتمان با سختیها مقابله و قرآن را حفظ کردیم.
وی گفت: صدای بلندگوهایی که موسیقی پخش میکردند آنقدر بلند بود که گاهی بچهها با دستههای تی آنها را میشکستند.
دائیزاده به اختصاص روزانه یک وعدهی ناچیز جیرهی غذایی اشاره کرد و گفت: ما در ۸ سال اسارت همیشه گرسنه و تشنه بودیم و شبها قبل از ساعت ۹ تا ۸ صبح؛ کلا آب نداشتیم و در آسایشگاه هر نفر به اندازهی سه وجب جا داشتیم؛ اما با این مشقتها برخی اقدام به حفظ قرآن کریم نمودند.
وی خاطر نشان کرد: اوائل؛ داشتن قرآن جرم بود و ما با یک قرآن که یکی از اسرا با مهارت و زرنگی پنهان کرده و با خود آورده بود؛ نوبتی آن را مطالعه و استفاده میکردیم.
یک قرآن برای ۲۰۰ نفر
دائیزاده در ادامه گفت: یک قرآن در اختیار ۲۰۰ نفر بود که عصرها بین بچهها میچرخید و هر نفر فرصت داشت ۵ دقیقه از آن بهره بگیرد و ساعت ۱۱ شب هم خوابیدن اجباری بود و چون چراغها را خاموش نمیکردند؛ قرآن زیر پتو دست به دست میچرخید و بچهها استفاده میکردند.
زبانهایمان به خاطر سوء تغذیه شکاف برداشته بود
وی در بخش دیگری از خاطرات اسارت اضافه نمود: به هر ده نفر یک ظرف غذا میدادند و ما دور سفرهای که با گونی درست کردهبودیم؛ مینشستیم و غذا میخوردیم و از میوه هم خیلی خبری نبود؛ گاهی دو تا انار به هر ده نفر میدادند که به هر اسیر چند دانه میرسید.
دائیزاده به بیماریهای مختلفی اشاره کرد که در طول اسارت به خاطر سوء تغذیه بچهها را درگیر کرده بود و از جمله اظهار داشت: در تمام مدت اسارت زبان بچهها شکاف برداشته بود و موقع خوردن غذا به خاطر نمک و یا ادویه موجود در آن، زبانها به شدت میسوخت.
حفظ قرآن در یک سال
وی افزود: با شرایطی که وصف شد من در مدت یکسال موفق شدم قرآن را در اسارت حفظ کنم و به یاد دارم که آخرین آیات را قبل از اینکه ما را به زیارت کربلا ببرند، حفظ کردم.
دائیزاده اظهار داشت: البته من قبل از اسارت شروع به حفظ نموده بودم ولی بعدا در اسارت مرحوم ابوترابی هم بچهها را به حفظ قرآن تشویق میکرد و وعده داد که بعد از آزادی؛ حافظین کل قرآن را به دیدار حضرت امام میبرد.
وی اضافه کرد: کم کم با اعتراض اسراء به نیروهای صلیب سرخ؛ عراقیها قرآن در اختیار ما قرار دادند.
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
ماراهم در راه قران ثابت قدم نگه دارد