پیرامون شهید محمد اکبرپور؛
آخرین باری که می خواست به جبهه برود، قرآن را گرفت بوسید و باز کرد. لبخندی بر لب نشاند و گفت: همان که می خواستم، آمد.آیه ی انالله و انا الیه راجعون آمده بود.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، سال 1339 روستای گورچوئیه از توابع زرند شاهد تولد نوزادی بود که بعدها نام و یادش در روستا، شهرستان و استان کرمان جاودانه شد. او را محمد نامیدند و از قضای روزگار در همان کودکی، مادر را از دست داد و با سختی های زندگی آشنا شد.

سخت کوشی او در درس و مدرسه زبان زد بود، ورود او به حوزه ی علمیه ی فصل جدیدی در زندگی اش گشود. همراهی با انقلاب اسلامی و سپس جنگ تحمیلی او را به خدمت نظام اسلامی درآورد. شلمچه و کربلای 5،آخرین خاطرات شهید محمد اکبرپور را در خود جا دادند.

بخشی از خاطرات شهید:


محیط خیابان ها پاک نیست

در دوره ی دبیرستان که تحصیل می کرد، صاحب خانه اش می گفت: محمد هنگامی که می خواست به مدرسه برود، صبر می کرد زمانی که نزدیک به شروع کلاس باشد، حرکت کند. یک روز به او گفتم که چرا زودتر راه نمی افتی که این قدر با عجله نروی؟ گفت: وقتی زودتر حرکت کنم چون وقت اضافی دارم، در مسیر خود را به دیدن مغازه و اطراف مشغول می کنم. چون این کار خوب نیست و محیط خیابان ها پاک نیست، سعی می کنم وقتی از خانه خارج شوم که فرصت چندانی نداشته باشم و با عجله به مدرسه بروم.

دختر خردسالش در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود خواستار ماندن پدر شد

در یکی از سفرها که عازم جبهه بود، دخترخردسالش هنگام خداحافظی با دستان کوچکش، لباس پدر را گرفت و در حالی که اشک درچشمانش حلقه زده بود با زبان کودکانه خواستارماندن پدر شد.پدر خم شد، صورت دختر را بوسید، رنگ چهره اش تغییر کرد. دختر را در آغوش گرفت و بعد از دقایقی به زمین گذاشت. گویی می خواست بگوید ای دنیا! تو با همه ی زیبائیهایت نمی توانی مانع رسیدن من به هدفم باشی.

آیه ی انالله و انا الیه راجعون آمده بود

آخرین باری که می خواست به جبهه برود، قرآن گرفتند که از زیر قرآن رد شود. قرآن را گرفت بوسید و باز کرد. لبخندی بر لب نشاند و گفت: همان که می خواستم، آمد.آیه ی انالله و انا الیه راجعون آمده بود. همه از خدائیم و به سوی خدا بازمی گردیم.

در ترغیب و تشویق جوانان برای حضور در جبهه، تلاش می کرد

در ترغیب و تشویق جوانان برای حضور در جبهه، تلاش می کرد. بعضی از خانواده ها که فرزندانشان شهید شده بودند، به محمد گیرمی دادند که تو فرزند ما را وادار به جبهه رفتن کردی، هر چند که او خودش هم مرتب در جبهه حضور می یافت. وقتی شهید شد، خانواده های معترض؛  از رفتار خودشان پشیمان شدند.

هنگام تشییع جنازه، جوان های بسیاری کفن پوش شرکت کردند

زندگی بسیار ساده و مختصر او، از او الگویی از زندگی علوی ارائه داده بود. اخلاق و رفتار متین و خوش مرام او، بسیاری از دوستان و آشنایان را شیفته ی او کرده بود.بعد از شهادتش، هنگام تشییع جنازه، جوان های بسیاری کفن پوش در مراسم تشییع پیکر پاکش شرکت کردند.



بخشی از وصیت نامه شهید :

«ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله ؛ خداوند جان و مال های مومنین را حتماً می خرد و در عوض به آن ها بهشت می دهد که در راه او بجنگند »

فیقتلون و تقتلون وعدا علیه حقا فی التوراه والانجیل و القرآن و من او فی بعهده من الله ما ستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به ؛ پس بکشند و کشته شوند ، این وعده حقی است در تورات و انجیل و قرآن و چه کسی از خدا به عهدش با وفاتر است . پس بشارت باد به این معامله ای که انجام دادند .»

اکنون که بر حسب وظیفه عازم جبهه جنگ بین حق و باطل شدم ، لازم دیدم که چند مسئله را با شما در میان بگذارم امیدوارم که دین خود را ادا کرده باشیم .

اولین چیزی که به شما توصیه می کنم اینکه قدر امام امت را بدانید و تمام دستورات امام را به طور تمام و کمال انجام دهید و پشتیبان روحانیت متعهد و مبارز باشید که به قول امام «ره» اسلام بدون روحانیت مانند کشور بی طبیب است .

ثانیاً ادامه دهنده راه شهداء باشید که همان اسلام است و تداوم جمهوری اسلامی ایران و در این راه از هیچ قدرت و ابر قدرتی نترسید .

به صورچون وظیفه ام رفتن به جبهه است ، با توکل بر خدا و اراده ای قوی به سوی هدفم می روم ».

عروج :
سرانجام این روحانی پاکباخته در سال 1365 رهسپار عالم پاک و بهشت برین گردید و در کربلای پنج به شهادت رسید .
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده