در راهی که گام نماده ام، درنگ نخواهم کرد
يکشنبه, ۰۱ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۴۵
شهید جلال دهقان در وصیت نامه خود می نویسد: از روی رضا و رغبت و داوطلبانه عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شده ام و در راهی که گام نماده ام، لختی درنگ نخواهم کرد تا اینکه یا شهید شوم و یا پیروز برگردم که در هر دو حال پیروزم.
نوید شاهد کرمان، شهید جلال دهقان، دوم شهریورماه 1345 در روستای کهوروئیه از توابع شهرستان جیرفت بدنیا آمد.
جلال در سن چهار سالگی از نعمت داشتن پدر بی بهره شد و مادر کمر همت بست و بچه ها را تربیت کرد.
شهید دوران ابتدایی را در زادگاه خود گذراند و برای تحصیل در مقطع راهنمایی به شهر جیرفت رفت. درست سال دوم راهنمایی بود که انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) به پیروزی رسید.
وی مرتب همراه با برادر بزرگش در راهپیمایی ها و سخنرانیهایی که بر علیه رژیم ترتیب داده می شد، شرکت می کرد. او خیلی زحمتکش بود. زیرا در گرما گرم تابستان که اکثر دانش آموزان هم سن و سال او به استراحت و تفریح می پردازند. به مادر پیرش در کشاورزی و باغبانی کمک می کرد به اندازه ای که خودش به تنهایی به تمام کارهای بیرون خانه رسیدگی می کرد. و یک مرد تمام عیار و بازوی قوی برای خانواده به حساب می آمد. شجاعت و رشادتش چشمگیر بود و این را تمام اهل محل تأیید می کنند.
همینکه جنگ تحمیلی شروع شد، بارها و بارها در بسیج ثبت نام می کرد تا به جبهه برود. اما اطرافیان مانع از رفتن او می شوند زیرا حضورش در پشت جبهه مفیدتر بود.
در سال 1362 در سازمان آموزش فنی و حرفه ای کرمان به مدت سه ماه آموزش دید و گواهینامه مهارت حرفه ای در رشته برق اتومبیل را دریافت کرد.
در سال 1364 به خدمت مقدس سربازی اعزام شد، و مدت سه ماه آموزش را در لشکر 88 زرهی زاهدان سپری کرد و بعد بطور داوطلبانه به جبهه اعزام شد. با وجودی که فرمانده اش مانع از عزیمت او می شد ولی عشق به مولایش حسین (ع) او را فرا می خواند.
به همین خاطر با مین خودو طیب خاطر به جبهه ها اعزام شد تا اینکه در تاریخ 65/10/24 در عملیات کربلای 6 در منطقه سومار به سوی معبود خویش شتافت و دعوت حق را لبیک گفت و چراغی شد فرا راه آنان که خواهان آزادی و عدالت می باشند.
گزیده ای از وصیت نامه شهید جلال دهقان:
اینجانب جلال دهقان فرزند نوروز به شما جوانان اعلام می کنم که از روی رضا و رغبت و داوطلبانه عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شده ام و در راهی که گام نماده ام، لختی درنگ نخواهم کرد تا اینکه یا شهید شوم و یا پیروز برگردم که در هر دو حال پیروزم.
مادرجان. وظیفه پدری و مادری خود را ادا کردید و مرا مدیون زحمات شبانه روزی خود قرار دادید. اگر نتوانستم فرزند لایق و شایسته ای برای تو باشم و اگر نتوانستم محبت ها و زحمات پدرانه و مادرانه ات را جبران کنم، اگر نتوانستم هنگام پیری عصای دست تو باشم. بر من خرده مگیر و پس از مرگم (شهادتم) هیچ ناراحت نباش و در مرگ من زیاد گریه و زاری مکن، هر وقت یاد من افتادی، یاد زینت (ع) باش مبادا گریه و زاری اجر خود را کم کن.
از برادرانم حسین و حسن تنها خواهشی که دارم این است که بعد از شهادت من جای خالی مرا پر کنند به طوری که مادرم احساس نکند که مرا از دست داده و راه مرا ادامه دهند و از کوچکترین خواهرم (انسیه) خیلی مواظبت کنید چون او حتی پدر را هم ندیده خواهرانم فاطمه و عالم و انسیه در مرگ من صبور و شکیبا باشید گر چه خداوند به شما صبری عظیم عطا می کند ولی پس از مرگم مانند زینب(س) صبور و شکیبا باشید و سعی کنید به جای گریه و زاری با هدایت و ارشاد خود روحم را شاد کنید.
نظر شما