اگر نام دخترم را زینب بگذارم شهید می شوم!
جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۵۲
فضل الله گفت: اگر نام دخترم را زینب بگذارم شهید می شوم. مادرش ناراحت شد و گفت : پس نمی خواهم زینب بگذاری ولی او گفت: حالا که مادرش دوست دارد نامش را زینب بگذار.
نوید شاهد کرمان، "وقتی فرزند دومم که دختربود متولد شد، فضل الله خیلی خو شحال شد و گفت: نامش را می خواهم لیلا بگذا رم، ولی من ازاسم زینب خوشم می آمد ودوست داشتم نام دختر مرا زینب بگذارم. مادرشوهرم نیز نام زینب را انتخاب کرد و گفت: زینب بهتر است و بگذارید زینب. فضل الله گفت: اگر نام دخترم را زینب بگذارم شهید می شوم. مادرش ناراحت شد و گفت : پس نمی خواهم زینب بگذاری ولی او گفت: حالا که مادرش دوست دارد نامش را زینب بگذار.
*وقتی ازجبهه آمد صبح زودبود و لحظه آمدنش پسرم که دوسال داشت خواب بود، ولی دخترم که نوزاد بود بیدار بود. بچه ها را بوسید و رفت به مادرش سر بزند وروزی هم که می خواست برود صبح خیلی زود بود. وقتی حاضرشد دخترم بیداربود او را بغل کرد و بوسید و پسرم نیز درخواب بود و همین طور که خواب بود او را بوسید و گفت: پسرم وقتی من آمدم خواب بود و الان که دارم می روم خواب است و دخترم هم لحظه آمدنم بیداربود و هر لحظه ای که دارم می روم. بعد رفت با مادرش خداحا فظی کرد و به من سپرد که مادرم مریض است حتما" مراقبش باش واین آخرین دیدارواخرین وداع ما بود.
*یکی ازدوستان فضل الله در منطقه بود ودیده بود که او براثرگازهای شیمیا یی به شهادت رسیده است. آمده بود کرمان و به برادرشوهرم گفته بود که فضل الله به شهادت رسیده وبرادرش حتی تماس گرفته بود بامنطقه گفته بودند که درست است، ایشان شهید شده اند و بعد برادرش آمد به ما اطلاع داد .
*مراسم عقد دخترم بود که شب ما کارتهای عقد زینب را نوشتیم و دادیم به برادرم که ببرد شهرستان برای فامیل ها. برادرم گفت :قبل ازاین که کارت ها را پخش کنم خواب د یدم کارت ما دست فضل الله است و خودش دارد میهمانان جشن عقد دخترش را دعوت می کند .
*ما تصمیم داشتیم برویم شهرستان نزد مادرشوهرم و دررابطه با عروسی دخترم زینب با او صحبت کنیم. مو قعی رفتیم انجا مادرش گفت: من می دانستم شما می خواهید بیائید اینجا و درمورد زینب برایم صحبت کنید. گفتم از کجا می دانستید؟ گفت :فضل الله را خواب دیدم شب گذشته که گفت: زن و بچه هایم می خواهند بیایند نزد تو و در مورد عروسی زینب با تو صحبت کنند. جایی نرو و خانه بمان .مادرش گفت اوآگاه است که دخترش می خواهد ازدواج کند بنابراین درخواب به من گفت: که خانه باشم که شما می آئید."
راوی: همسر شهید
شهید فضلالله شمسالديني دژدان/ يكم فروردين1338، در روستاي رابر از توابع شهرستان بافت ديده به جهان گشود. تا پايان مقطع راهنمايي درس خواند. سال 1360، ازدواج كرد و صاحب يك پسر و يك دختر شد. پاسداربود، يكم دي1365، درخرمشهر براثر صدمات مواد شيميايي شهيد شد. پيكر وي در دژدان رابر بافت به خاك سپرده شد.
نظر شما