هشدار شهید حمید مرتضوی/ مبادا افراد ناسالم، امور مملکت را به دست بگیرند
شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۲۴
مبادا کسانی بر سر کار بیایند و امور مملکت را دست بگیرند که امروز نه کاری به جنگ داشته و نه به اسلام و شما توسری خور آنها بشوید.
نوید شاهد کرمان، بسیجی شهید «حمید مرتضوی» در سال 1350 در خانواده ای مذهبی از اهالی شهرستان راور دیده به جهان هستی گشود. دوران کودکی را با شتاب زود گذری پشت سر گذاشت، تحصیلات خود را تا سال اول متوسطه در زادگاهش ادامه داد.
حال و هوای جبهه باعث شد وی سنگر درس را رها کرده و در سنگر دفاع از اسلام و جمهوری اسلامی ایران شرکت کند، مدتی در جبهه بود تا اینکه مجروح شد، او را به زادگاهش آوردند. تا به دست آوردن سلامتی کامل خود آنجا بود او تصمیم گرفت ادامه تحصیل دهد این بار زادگاهش را رها کرد و به کرمان رفت ولی چند صباحی بیشتر دل به درس نداد و باز دلش هوای جبهه کرد.
هیچکس از او خبری نداشت تا اینکه یک روز یکی از همرزمانش خبر شهادت او را به خانواده اش داد و گفت او در تاریخ 67/3/4 در منطقه شلمچه به کاروان سبز شهیدان پیوسته و پیکر مطهرش مفقود شده است،
او جوانی مهربان، صمیمی خوشرو و خوش اخلاق بود. همگان را به کارهای نیک دعوت می کرد در انجام فرایض دینی اش همتی کوشا داشت، ادای نماز سروقت و نمازهای طولانی از خصوصیات بارز او بود و در سلام کردن به دیگران چنان پیشی می گرفت که همگان را به تعجب وا می داشت.
وی که بیشتر از 17 بهار بر گستره خاک تاب نیاورد سرانجام در شلمچه دعوت حق را لبیک گفت و جنازه اش پس از مفقودیت به زادگاهش آورده شد و توسط مردم شهید پرور راور تشیع شد و او را در کنار قبر برادرش به خاک سپردند.
در ادامه بخش هایی از وصیت نامه شهید حمید مرتضوی را مرور می کنیم:
بسم الله رب الشهداء و الصدیقین
مپندارید کسانی که در راه خدا کشته شدند مرده اند بلکه زنده و نزد خدا روزی می خورند
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دوسه روزی قفسی ساخته بودم از بدنم
هان ای مسلمین آگاه باشید که در معرض امتحانیم ، بیایید با ایمانی قوی از این آزمایش سرافراز بیرون آییم و در جبهه ها شرکت کنیم و اماممان را تنها نگذاریم که امروز ما به اسلام احتیاج داریم صدای هل من ناصرحسین و فرزندانش بلند است ، بیایید این کاروان که از 1400 سال در حرکت است همراه شویم و فردای سرمان را در برابر عبدالله الحسین بالا بگیریم و شما ای مسلمین می خواستم بگویم که مبادا پشت میز کوچکترین کاری از روی هوای نفس انجام دهید.
بکوشید که درجهاد اکبر پیروز باشید، همیشه رزمندگان را بر دیگران اولویت دهید و مشوقی برای عزیزان رزمنده باشید که هر چه آسایش داریم از وجود خداوند و رزم رزمندگان است .
و ای ملت مومن و همیشه در صحنه را که همیشه از اول جنگ تاکنون با نثار فرزندان و مال خود یاری دادید بیش از آن به فکر کسب تقوا باشید از اینها بیشتر فرزندانتان را به جبهه بفرستید که و خود در مجالستان همیشه به یاد خدا باشید و به فکر حل مشکلات مومنان باشید.
مبادا کسی را بکوبید تا خودتان بالا بروید که البته این نیست، من از بابت وظیفه می گویم و شما ای جوانان بدانید که سرانجام باید از این دنیا رفت و این راه پر پیچ و خطر و پرتگاهای این راه را باید (طی کرد)و سرانجام باید از این دنیا رفت، بیایید مرگ ما مرگ سرخ باشد که در آن دنیا سرمان جلوی عبدالله الحسین بالا باشد.
و محصلین محترم شما امروز باید درس بخوانید فردا مبادا کسانی بر سر کار بیایند وامور مملکت را دست بگیرند که امروز نه کاری به جنگ داشته و نه به اسلام و شما توسری خور آنها بشوید و ای معلمین شما هم به فکر درس دانش آموزان باشید و ان شاءالله موفقید.
از همه معلمین که از اول عمرم مرا یاری کردند تا به حال کمال تشکر را دارم وامیدوارم که اگر بدی از من دیدند عفو کنند.
و در آخر مادر وپدر به شما وصیت می کنم که بر من گریه نکنید اگر می خواهید بگریید بر حسین برایم صلوات بفرستید تا خدا گناهانم را ببخشد و پدرم شما هم مرا عفو کنید که ان شاءالله خدا مرا ببخشد و تا خدا شما را هم عفو نماید و از اینکه عمری برایم زحمت کشیدید و من قدر ندانستم امیدوارم که خدا زحماتتان را کفاره گناهانتان قرار بدهد.
و خواهرانم شما هم زینب گونه عمل کنید و مشوقی و مبلغی برای اسلام باشید و جلوی فاطمه زهرا سرتان را می توانید بالا بگیرید و برایم حتما دعا کنید.
قبرم را در کنار قبر برادرم محمد قرار دهید تا به برکت جسم او خدا گناهانم را عفو کند.
نظر شما