از دانشگاه و آموزش موسیقی تا شهادت/ زندگی نامه شهید «عنایت الله مالکی»
پنجشنبه, ۱۵ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۲۲:۳۹
طبع لطیف و استعداد هنری عنایت اله باعث شد پس از ورود به دانشگاه به سرودن شعر و آموختن موسیقی بپردازد. اشعار عرفانی وی مورد تشویق استادان چون دکتر حسین بهزادی اندوه جردی قرار گرفت.
نوید شاهد کرمان، شهید «عنایت اله مالکی» در دی ماه سال 1340 درخانواده ای متدین و اهل علم به دنیا آمد و در دامان مادری نجیب از سلاله سادات پرورش یافت.
عنایت اله در سال 59 در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته پزشکی پذیرفته شد. با شروع جنگ تحمیلی؛ تحصیل را رها کرد و عازم جبهه های حق علیه باطل شد و بیش از 24 ماه دلیرانه در جبهه های جنگ حضور داشت و دلیرانه از دین و میهن دفاع کرد و در پاییز سال 61 در منطقه اروندرود مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و از ناحیه سر، صورت مجروح شد و چشمانش را از دست داد.
ابتدا در بیمارستان اهواز و بعد در تهران بستری شد و برای ادامه درمان عازم آلمان شد.
وی پس از مجروحیت با توجه به علاقه شدید به رشته پزشکی نتوانست در این رشته ادامه تحصیل دهد و در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته ادبیات فارسی دانشگاه شهید باهنر کرمان پذیرفته شد و با وجود تمام سختی ها و عدم بینایی جزو برترین دانشجویان بود.
طبع لطیف و استعداد هنری عنایت اله باعث شد پس از ورود به دانشگاه به سرودن شعر و آموختن موسیقی بپردازد. اشعار عرفانی وی مورد تشویق استادان چون دکتر حسین بهزادی اندوه جردی قرار گرفت.
در زمینه موسیقی سنتی نیز مهارت های زیادی کسب کرد و در مسابقات مختلف جوایزی کسب کرد. تحصیلات را تا دوره فوق لیسانس ادامه داد.
عوارض گازهایی شیمیایی دوران جنگ باعث شد عنایت اله به بیماری خونی سختی مبتلا شود و بارها در بیمارستان های تهران و انگلستان بستری شد. نزدیک به یازده سال با این بیماری دست و پنجه نرم کرد و تقدیر بر این بود که پس از سال ها صبر و استقامت در تیرماه سال 71 و در ایام شهادت سالار شهیدان امام حسین (ع) در بیمارستان ساسان تهران به سوی معبودش پر کشد و در جوار سایر همرزمانش در گلزار شهدای شهرستان جیرفت آرام بگیرد.
یکی از اشعار شهید «عنایت الله مالکی» را مرور می کنیم:
سر ز افق تا که برآورد مهر لاله صفت گونه خاور ز گل
باد بیاورد گل از هر طرف باغ چنین ساخته منظر ز گل
تاج شکوفه به سر کاج و سرو بید و چناران را افسر ز گل
جوی کند رقص و خورد پیچ و تاب بر سر آن سنگ شناور ز گل
ابر ز شادی به چمن اشکبار نعره زند یکسره تندر ز گل
فاخته و کبک خرامان و سار بر تنشان جامه دیگر ز گل
و آن گل صد برگ و گل نسترن نقش عجیبی است به دفتر ز گل
قمری و بلبل به عزا نخوانید کف بزند برگ صنوبر ز گل
تا که دهد مژده به هر انجمن قاصدکی گشته مدور ز گل
ماه چو بتابد تماشای گل هم دیدنی است گشته دل و روح منور ز گل
با قلم خاطر تصویرگر دشت چنان است مصور ز گل
تاب نیارم ز گل آتشین سوخت دل و دیده به مجمر ز گل
پر شده چون لاله شقایق ز خون یاد کنم یاد تو یاور ز گل
خون تو بر پهنه اروند رود رنگ زده او سراسر ز گل
نظر شما