پرواز از دل خاکریز تا قله خدمت؛ دلنوشتهای از جانباز رضوانشهر برای شهید رئیسی
به گزارش نوید شاهد گیلان، مظفر سعدینژاد، مردی است برخاسته از شمال سبز ایران، از شهرستان رضوانشهر، اما دلبستهی جبهههای داغ جنوب. او از یادگاران روزگار حماسه است؛ آنکه در میدان نبرد تن به خطر سپرد و اکنون، با تن مجروح اما روحی استوار، همچنان پاسدار آرمانهای شهداست. جانباز ۲۵ درصدی که سالها درد را صبورانه در جان نگه داشته، این روزها، در غم یاران تازهپرکشیدهاش، دوباره اشک ریخته است.
او در آغاز گفتوگو، از لحظهای میگوید که خبر سقوط بالگرد حامل رئیسجمهور و همراهانش منتشر شد: «انگار زمان برگشت. مثل آن روزی که خبر شهادت حاج همت یا باکری را آوردند. اشک در چشمم جمع شد. گفتم: خدایا! اینها که رفتند، همان بچههای جنگ بودند. رئیسجمهور ما یک بسیجی واقعی بود؛ با همان صفا، همان سادگی، همان اخلاص.»
در نگاه سعدینژاد، غم مردم برای از دست دادن شهید رئیسی، فراتر از یک داغ سیاسی یا اجتماعی است؛ این، غم فقدان پدری مهربان برای محرومان است: «مردم کسی را از دست دادند که دلشان به بودنش گرم بود. وقتی لب مرز میرفت، نه با هلیکوپتر لوکس، بلکه با جان و دل میرفت تا حرف مردم را بشنود.»
او تأکید میکند که جایگاه شهید رئیسی، همتراز فرماندهان بزرگ دوران دفاع مقدس است: «آقای رئیسی یک فرمانده فرهنگی و انقلابی بود. در روزگاری که خیلیها دنبال میز و عنواناند، او دنبال مستضعفان بود. وقتی گفتند بالگرد ناپدید شده، دلم لرزید. گفتم: این مرد بیادعا، قطعاً در راه خدا رفته. و چه رفتن زیبایی...»
در ادامه، سعدینژاد، شهادت رئیسجمهور را حاوی پیامی بلند برای همهی مسئولان میداند: «راه شهادت همچنان باز است. اگر نیت، خدایی باشد، حتی در لباس مسئولیت هم میتوان شهید شد. خدا خودش برای چنین انسانهایی عزت مینویسد.»
از شور مردم میگوید، از اشکهایی که نشان از بصیرت ملت داشت: «مردم صادقاند. وقتی پیکر شهید رئیسی رسید، آن بغضها، آن اشکها، همه نشان محبت واقعی بود. مردم خوب میفهمند چه کسی برایشان کار کرده و چه کسی فقط سخن گفته است.»
در کنار رئیسجمهور شهید، از شهید امیرعبداللهیان نیز با احترام و اندوه فراوان یاد میکند: «مرد میدان دیپلماسی بود. دیپلماسیاش بوی مقاومت میداد، نه وادادگی. آرام، متین، مؤمن و خالص. واقعاً حیف شد. ما چندین سرمایه را در یک روز از دست دادیم.»
و اگر بخواهد این همه را در یک جمله خلاصه کند، میگوید: «اینها رفتند تا ما بمانیم و درست کار کنیم. اینها رفتند تا بفهمانند که جایگاه، ابزار خدمت است نه وسیلهی فخر و خودبزرگبینی.»
از میان خاطراتش، تصویری ناب از تواضع شهید رئیسی را روایت میکند: «در جلسهای، ما جانبازها بهزحمت نشسته بودیم. ناگهان دیدم رئیسجمهور از صندلیاش بلند شد، آمد کنار ما نشست. گفت: "شما جان دادید برای این کشور، ما باید خاک پای شما باشیم." آن لحظه، هرگز از ذهنم پاک نمیشود.»
و اگر اکنون، شهید رئیسی روبهرویش بنشیند، تنها یک جمله برای گفتن دارد: «آقای رئیسی! شما کارتان را کردید. ما شرمندهایم که نتوانستیم بیشتر کمکتان کنیم. راهتان ادامه دارد.»
و حرف پایانی مظفر سعدینژاد، با همان سادگی دلنشین رزمندگان قدیم است: «اگر امروز زندهایم، اگر پرچم جمهوری اسلامی هنوز بالاست، بهخاطر خون شهداست. حالا نوبت ماست که راهشان را ادامه دهیم.»
و این سخنان، با فرمایشات مقام معظم رهبری، نقطهی عطفی مییابد: «دلِ من برای شهید رئیسی سوخت. او لحظهای از خدمت به مردم غافل نبود... شهادت او مظلومانه، اما پرعزت بود. این روحیهی خدمت، این تواضع و مردمی بودن، باید الگوی همهی مسئولان باشد.»