« یکی از اسرا آنقدر شیک و بدون گرد و خاک بود که در نگاه اول فکر کردیم که این جزو نیروهای ایرانی است. صورتش کاملاً اصلاح شده و لباس نظامی مرتب و اتوکشیده بر تن داشت. همه میپرسیدند که این عراقی است یا ایرانی؟ وقتی معلوم شد که عراقی است فرماندهی یگان دژبان به من گفت: رحمانی پیراهنش را دربیاور! من هم فورا پیراهن نو و گرانبهای او را از تنش در آوردم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۱۲۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۰
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «خسرو کاکاوند» می گوید: پسر من به هیچ کس ظلم نمی کرد، بدی از او ندیدم و از پسرم راضی هستم. از خدا می خواهم دستش را از دست حضرت فاطمه «س» جدا نکند.
کد خبر: ۵۴۱۲۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۰
گفتگو با مادر شهید مصطفی فدائی
در این کلیپ مادر شهید «مصطفی فدائی» نقل میکند: «مصطفی در نامهاش نوشت: من برای آرامش شما و مردم کشورم، سختیها و دوری از خانواده را تحمل و مقابل فساد میایستم.»
کد خبر: ۵۴۱۲۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۰
قسمت سوم خاطرات شهید غلامحسین فرهنگی
همسر شهید «غلامحسین فرهنگی» نقل میکند: «بار آخر هر دو پسرش را به آغوش کشید و بوسید. به من گفت: خانم! ممکنه شهید بشم و جنازهام پیدا نشه! خودت رو آماده کن!»
کد خبر: ۵۴۱۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۱
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«در جزیره عراق آب یکی از رودهای نزدیک واقع در خاک عراق را به سمت سنگرهای ما هدایت کرده بود و ازدیاد آب بهحدی بود که روزانه حدود سیزده سانتیمتر آب بالا میآمد و بعضی سنگرها را خراب میکرد. نیروهایی که سنگر آنها خراب میشد بدون جا میماندند ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «بهرام ایراندوست» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۱۲۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۹
قسمت دوم خاطرات شهید غلامحسین فرهنگی
برادر شهید «غلامحسین فرهنگی» نقل میکند: «صدای مسئول پستخانه به انتظار دو ماههام پایان داد: علی آقا! بیا اینجا نامه داری! نامه را که به دستم داد تا به خانه برسم یک نفس دویدم. توی حیاط خانهمان درِ پاکت نامه را باز کردم. چقدر متنش به نظرم آشنا بود. ...»
کد خبر: ۵۴۱۲۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۰
قسمت نخست خاطرات شهید غلامحسین فرهنگی
برادر شهید «غلامحسین فرهنگی» نقل میکند: «گفتم: داداش! من هم دوست دارم کتاب بخوونم. چرا به من نمیدین؟ اشارهای به قفسه کتابها کرد و گفت: داشتن بیشتر این کتابها جرمه! نباید کسی بفهمه!»
کد خبر: ۵۴۱۲۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۹
گفتگوی تصویری با همسر شهید«علی اکبر ایزدی»؛
همسر شهید«علی اکبر ایزدی»، در بخشی از خاطرات می گوید: نزدیک به 40 روز در خط مقدم دلسوزانه حضور داشت و 10 روز به مرخصی میآمد. اکثر عملیاتها را فرماندهی می کرد به یاد دارم که داوطلبانه فرماندهی احداث پُل مجنون را به عهده گرفت.
کد خبر: ۵۴۱۱۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۹
برگرفته از نامههای دفاع مقدس؛
«شایعات را نباید زود گوش کرد. اینها که این حرفها را در میآورند ستون پنجم در بین ما هستند ...» این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۱۱۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۷
شهرستان تفت؛
نماهنگ اسوه های صبر، پشت صحنه ثبت و ضبط خاطرات شفاهی والدین معزز شهدای دفاع مقدس می باشد. این نماهنگ توسط مرکز اسناد و انتشارت معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان یزد تهیه شدهاست. نوید شاهد یزد شما را به دیدن این نماهنگ دعوت میکند.
کد خبر: ۵۴۱۱۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۷
گفتگو با پدر شهید مجید فخاریان
در این کلیپ پدر شهید «مجید غفوریان» نقل میکند: «ما قدر شهدا را نمیدانیم. اگر آنها نبودند نامی از اسلام باقی نمیماند.»
کد خبر: ۵۴۱۱۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۷
خاطرات شفاهی خانواده های شهدا؛
سید عبدالله فرزند شهید «سید موسی حسینی» که پس از شهادت پدر متولد شده می گوید: آنگونه که من از خانواده شنیدم پدرم آگاهانه و آزادانه و با عشقی که به وطن داشته این راه را انتخاب کرده است. پس وظیفه ماست ادامه دهنده راهشان باشیم.
کد خبر: ۵۴۱۱۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۷
مادر شهید «عباسعلی ادب» نقل میکند: «با عجله وارد خانه شد. بسته کاغذهای لوله شدهای را برداشت و گفت: «من رفتم. گفتم: «بابات توی ژاندارمریه، اون وقت تو میری تظاهرات؟ گفت: «من چهکار به مردم دارم؟ مطمئن باش بابام بیشتر از همه از وضع مملکت ناراضیه.»
کد خبر: ۵۴۱۰۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۶
گفتگوی تصویری با همسر شهید «گودرز رضایی»؛
همسر شهید «گودرز رضایی» در بیان خاطرات ی می گوید: جنگ شروع شده بود، کارخانه قند را تعطیل کردند دیدم به خانه آمده و می گوید می خواهم به جبهه بروم. گفتم؛ بچه هایمان جبهه هستند تو هم بروی ما چه می شویم؟! نگاهی به من کرد و گفت شما را به خدا می سپارم نگران نباشید.
کد خبر: ۵۴۱۰۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۶
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «عزیزعلی محمدی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: پسرم خیلی احترام من و پدرش را داشت. بعد از شهادتش، اقوام نگذاشتند من پیکر پسرم را ببینم و مدام در مراسم تشییع او می گفتم «من فرزندم را فدای امام حسین (ع) کردم.»
کد خبر: ۵۴۱۰۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۶
گفتگو با مادر شهید حمیدرضا غفوریان
در این کلیپ مادر شهید «حمیدرضا غفوریان» نقل میکند: «اخلاق و ایمان حمیدرضا زبانزد خاص و عام بود. من میدانستم او شهید میشود. روزی از من پرسید تفاوت مردن و شهادت چیست؟ ...»
کد خبر: ۵۴۱۰۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۶
« قایقران شجاعی داشتیم که به سرعت زخمیها را به جزیره میرساند. در فاصله کم دوباره چند زخمی را با خودش آورد. بار سوم که آمد جلو رفتم دیدم راننده قایق عوض شده به کف قایق که نگاه کردم دیدم خود قایقران هم به شهادت رسیده است ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحیلوشانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۱۰۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۶
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«بعضی از اسرا از ما که در میان آنها رفتوآمد میکردیم درخواست آب داشتند. من از فرماندهی واحد خودمان اجازه گرفتم که بین آنها آب توزیع کنیم و بعضیها را هم که زخمهایی سطحی داشتند توسط بهیار واحد پانسمان کنیم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۱۰۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۴
روایتی خواندنی از خواهر شهید«حسین اخلاصی زنگنه»؛
خواهر شهید «حسین اخلاصی زنگنه» در بیان خاطرات ی می گوید: برادرم قبل از عملیات مسلم ابن عقیل گفت: من از خداوند می خواهم در این عملیات جسمم توسط گلوله دشمن سوراخ شود و در بیابان بماند تا روز قیامت روسفید باشم.
کد خبر: ۵۴۱۰۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۴
خواهر شهید «محمد چوزوکلی» نقل میکند: «محمد چهار ساله آن قدر ضعیف و ناتوان شده بود که حتی نای گریه کردن هم نداشت. پیرزنی آمد به مادرم گفت: اختر جان! این بچهها رو از اتاق بیرون کن. برو توی حیاط آب گرم کن. من جیغ زدم: داداشم زنده است، میخوای بچه زنده رو دفن کنی؟»
کد خبر: ۵۴۱۰۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۴