نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - مهدى
نوید شاهد: از موقعی که خداوند این بچه را به ما داد یک برکت و نعمت خارق العاده ای به خانواده ما وارد شد . سال 1340 من علاوه بر کشاورزی در سد لتیان هم کار می کردم . زمستان همان سال قرار شد مهدی را بیمه کنم
کد خبر: ۳۸۷۵۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: سال 1345 مهدی پنج ساله بود که به سختی مریض شد . من او را بردم به تهران و دکترها می گفتند باید این بچه را در مریض خانه بخوابانیم . این کار را کردیم و آمدیم . من مرتب می رفتم او را می دیدم و آمدم.
کد خبر: ۳۸۷۵۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: یک بار که مهدی در سرپل ذهاب بود ، من رفتم به او تلفن زدم و با وی صحبت کردم . خواهرش هم همان شب ساعت 8 به او تلفن کرد . شب من خواب دیدم که بهار است و دارد نم نم باران می آید . بعد دیدم که هیئت عزاداری خیلی سنگین از حسینیه مان بلند شد و
کد خبر: ۳۸۷۵۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: در پایان مرحله سوم عملیات والفجر 4 ، بر روی ارتفاعات کانی مانگا هنوز بخشی از این ارتفاع سقوط نکرده بود . قرار بود بچه ها از آن قسمت عقب بکشند . اما هنگام بازگشت تعدادی کمین عراقی بود که سر راه بچه ها قرار داشت .
کد خبر: ۳۸۷۵۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: بعد از آن همه مقاومت سرسختانه ای که به خرج می داد با کمال تعجب دیدم آمد و گفت: من دیگر مخالفتی ندارم. منتها به من گفت: مادر حالا که برایم خواستگاری می کنید اول به خانواده دختر بگویید این پسر قرار است شش ماه دیگر شهید شود، ببینید چه عکس العملی نشان می دهند.
کد خبر: ۳۸۷۵۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: یك شب مهدی به خانه آمد و با خوشحالی و شور و شعف عجیبی به من گفت: ننه، دیشب كه بچه ها داشتند كشیك می دادند، حضرت امام وارد حیاط منزل شد تا قدم بزند، بعد رفت سر وقت یكی از بچه ها و به اوگفت: پسرم می شود اسلحه ات را به من بدهی تا به جای تو نگهبانی بدهم!؟
کد خبر: ۳۸۷۵۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: یک روز با مهدی نشسته بودیم و صحبت می کردیم . قرار بود قبل از غروب آفتاب نیروهای باقیمانده گردان را بنه تدارکاتی به طرف خط حرکت دهیم .
کد خبر: ۳۸۷۵۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: در ایام سوگواری خامس آل عبا خودش در رأس دسته های عزاداری مردم ریجاب حاضر می شد و با صدای خوشی که داشت برایشان مرثیه های حماسی عاشورا را می خواند.
کد خبر: ۳۸۷۵۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: اواخر آبان ماه 1357 بود که یک روز مهدی به من گفت : آبجی ، بچه های همکلاسی ام را در میدان ازگل جمع کردم و رفتم بالای سکویی تا برای آنها درباره جنایتهای شاه وکشتار دانشجوهای دانشگاه تهران سخنرانی کنم .
کد خبر: ۳۸۷۵۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: از همان روزها در ریجاب ، همین طور که مهدی پشت میزکارش در سپاه ریجاب نشسته بود مردی از عشایر منطقه توی اتاق مهدی مؤدب و گرم به او سلام کرد در عوض دیدیم او پیش آمد جلوی مهدی زانو زد و ناگهان به صدای بلند شروع کرد به گریه .
کد خبر: ۳۸۷۵۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: بچه هایی که قرار است شهید بشونداز چند روز قبل حرکات و رفتارشان طور دیگری می شود ، البته طوری نیست که من بتوانم تفسیرش کنم ، یعنی قابل بیان نیست بلکه باید با اینها برخورد کرد، باید اینها را دید و عوالم شان را درک کرد .
کد خبر: ۳۸۷۵۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: دوره آموزشی اش که تمام شد ، لباس فرم سپاه را تحویل گرفت و به خانه آمد . حال و هوایی عجیبی داشت .
کد خبر: ۳۸۷۵۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: خانواده در آتش اشتیاق دامادی او می سوختند ، و دست بردار نبودند . از همین رو مرا به منطقه فرستادند..
کد خبر: ۳۸۷۵۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: آبان ماه سال 1362 بود و ما در محل قرارگاه تاکتیکی لشکر در مریوان مستقر بودیم . نیمه های شب بود که مهدی آمد سراغم و به من گفت : شنیده ام شما حدیثی را برای بچه ها نقل کرده اید دوست دارم آن حدیث را برای من هم بگویید .
کد خبر: ۳۸۷۴۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: چند سال بعد از شهادت مهدی، یك روز برای دیدن دوستهای او به جماران رفتم. پاسدارها دورم حلقه زدند و گفتند: حاج آقا آیا شما خبر داشتی امام به جای پسر شما پاسداری داده بود؟
کد خبر: ۳۸۷۴۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: من جزء نیروهای گروهان شهید بهشتی گردان مقداد بودم . آن شب مهدی که معاون گردان بود همراه گروهان ما حرکت می کرد .
کد خبر: ۳۸۷۴۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: گرما گرم عملیات والفجر 1 به گمانم روز دوم یا سوم بود و داشتیم توی خط به اوضاع رسیدگی می کردیم . توپخانه سپاه چهارم ارتش بعث هم مثل ریگ روی سر بچه ها آتش می ریخت . رفته بودیم سمت بچه های گردان مقداد
کد خبر: ۳۸۷۴۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: قرار بود گردانهای مقداد و عمار یاسر به شکل ستون کشی از منطقه صعب العبوری عبور کنند و به مناطق از پیش تعیین شده خودشان برسند ، هدایت این ستون با برادر عزیزمان مهدی خندان معاون تیپ یکم عمار بود.
کد خبر: ۳۸۷۴۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: مرحله دوم عملیات والفجر چهار به عهده نیروهای تهران بود. ستون بچه ها برای عملیات حرکت کرد که شهید خندان سر ستون بود.
کد خبر: ۳۸۷۴۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶

نوید شاهد: شنیدم یک روز اهل محل می گویند : نمی دانیم شبها چه کسی می آید توی حمام ، توی مسجد و توی کوچه های ده ،اعلامیه های ضد انقلابی می ریزد و مثل جن غیبش می زند . مهدی به محض این که این خبر را شنید..
کد خبر: ۳۸۷۴۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶