ماجرای شهادت جوانترین فرمانده لشکر ثارالله/ عراقی ها با سرنیزه به جانش افتادند
پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۲۰:۵۵
نوید شاهد - حسین افتاد روي زمين و عراقي ها بلافاصله رسيدند بالاي سرش. مي خواست هر طور که هست با عراقي ها درگير شود تا شهيد شود، ولي اسير آنها نشود، دست آخر عراقي ها با سر نيزه به جانش افتادند.
به گزارش نوید شاهد کرمان، شهيد حسين نادري بيستم فروردين ماه 1347 در شهرستان سيرجان به دنيا آمد. وی در 15 سالگي براي اولين بار به صورت بسيجي به جبهه پا گذاشت و در گردان هاي رزمي سازماندهي شد و سپس وارد سازمان ادوات گرديد. از حسين نادري كه در سن 18 سالگي به سمت فرماندهي گردان رسيده بود به عنوان جوانترين فرمانده گردان نيروي زميني سپاه ياد مي شود. سرانجام حسين نادري در سن 21 سالگي و در سپيده دم يكشنبه دوم مرداد ماه سال 1367 در عملیات بيت المقدس هفت در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
در ادامه ماجرای شهادت شهید «حسین نادری» را مرور می کنیم:
حسين روي خاکريز نشسته بود و داشت ماجراي پس گرفتن خط از عراقي ها را توضيح مي داد. منصوري از راه رسيد و گفت : حسين آقا! ديشب قرار بوده لشکرهاي کناري عمل کنند ، ازشان خبر داري؟
حسين گفت: ديشب ازآخرخط سر و صداي زيادي مي آمد و دو نفري بلند شدند تا با موتور در منطقه گشت بزنند .هنوز 500 – 600 متر از خاک ريز دور نشده بودند که صداي تيراندازي بلند شد .منصوري گفت :حسين آقا ... صداي تيراندازي مي آيد !
احتمالاً کار بچه هاي لشکر المهدي است که قرار بود ديشب عمليات کند ؛ شايد هم خط پدافندي تشکيل دادهاند .چند صد متر جلوتر، حدود سي چهل نفر از سمت چپ به آنها نزديک شدند. منصوري همين طور که داشت به موتورش گاز ميداد، گفت: «فکر کنم بچه هاي المهدي هستند.
حسين گفت: فکر نکنم .حرفش تمام نشده بود که آنها به طرفشان تيراندازي کردند.منصوري موتور را نگه داشت و حسـين پياده شد و کنار موتور نشست .عراقي ها با تيربار به طرفشان شليک مي کردند. حسين خميده خميده به طرف خاک ريز رفت، نگاهي به خط خودي انداخت و با همان حالت به منصوري گفت: دور بزن ... بايد بريم.
منصوري روي موتور خم شد، ولي حسين همين طور بدنش را صاف نگه داشته بود که تيـر به سينه اش خورد و از عقب موتور روي زمين افتاد. منصوري ايستاد که سوارش کند، ولي حسين گفت: من خودم را هر طور کـه هست، مي رسانم عـقب...، تو برو .
افتاد روي زمين و عراقي ها بلافاصله رسيدند بالاي سرش. مي خواست هر طور که هست با عراقي ها درگير شود تا شهيد شود، ولي اسير آنها نشود. دست آخر عراقي ها با سر نيزه به جانش افتادند و ...
بچه ها که بالاي سرش رسيدند، هنوز خون گرم از بدنش خارج مي شد.
برگرفته از کتاب «فرمانده جوان»
پایان پیام/
نظر شما